1 ای بتو چشم مکرمات قریر قدر تو بر فلک نهاده سریر
2 آفتاب جلالی و ترا نیست مانند آفتاب نظیر
3 چاکر طبع تست بحر محیط بندهٔ دست تست ابر مطیر
4 چرخ را بر ارادت تو مدار ماه را بر اشارت تو مسیر
1 ای دولت جوان ترا بنده چرخ پیر در قبضهٔ ارادت تو آسمان اسیر
2 گردون گرفته بر خط پیمان تو مدار و اختر گزیده بر ره فرمان تو مسیر
3 آن عالمی بجاه ، که از روی منقبت در جنب تو صغیر بود عالم کبیر
4 پشت ولی ز کلک ضعیف تو شد قوی عمر عدو ز رمح طویلت شده قصیر
1 ای مجیر دین ایزد ، کایزدت بادا مجیر در معالی بی عدیلی ، در مکارم بی نظیر
2 داعی اعمال را کف جواد تو مجیب خایف ایام را سعی جمیل تو مجیر
3 بدسگالان را خلاف امر تو بئس القرین نیک خواهان را وفاق صدر تو نعم النصیر
4 از ضیای رأی تست آرایش بالا و صدر در پناه جاه تست آسایش برنا و پیر
1 تاح دولت ، ای جوان بی نظیر از تو عاقل تر نباشد هیچ پیر
2 هست در اصلت بلندی بی خلاف خود چنین باید وزیر بن الوزیر
3 در میان دولت تو می زییم تا زجور چرخمان باشد مجیر
4 بهمنی ابرست اندر کوی تو از وجود جود آن کف مطیر
1 خسرو ملک بخش کشور گیر که ز خلقش بعدل نیست نظیر
2 خسرو شرق ، کز سر تیغش هست دشمن همیشه جفت نفیر
3 قصر مجد و شرف بدوست رفیع چشم فضل و هنر بدوست قریر
4 خدمتش عهده وضیع و شریف حضرتش کعبهٔ صغیر و کبیر
1 زهی در نیکویی روی تو معجز دل من گشت عشقت را مجاهز
2 نبیند چون من و تو هیچ دیده بعشق و حسن در آفاق هرگز
3 ز رویت نیکوان شهر طیره ز چشمت جادوان دهر عاجز
4 بعارض گشته ای مه را معارض بغمزه گشته ای دل را مغمز
1 ای در نظم گشته از تو فراز در عدل تو بر خلایق باز
2 عالمی را بخدمت تو پناه امتی را بحضرت تو نیاز
3 قدر تو بر سپهر جوید سبق رأی تو با ستاره گوید راز
4 بدسگال تو در مضایق رنج نیک خواه تو در حدایق ناز
1 در هجر روی و لعل تو،ای لعبت طراز بر روی زرد کرده ام از خون دل تراز
2 ناکامم از تو ، ور چه برآوردمت بکام رنجورم از تو ، ور چه بپروردمت بناز
3 هستم ز حسرت بر چون سیم خام تو چونان که زر پخته بود در دهان گاز
4 وز آرزوی آن لب چون انگبین تو چون موم مانده ام ز تف سینه در گداز
1 هست ایام شمس دین نوروز هست بر کامها دلش فیروز
2 روز حاسد ز کین او چون شب شب ناصح ز مهر او چون روز
3 چرخ بیدادگر ز هیبت او کرده جامه کبود و قامت کوز
4 سروری با طبیعتش مقرون مهتری در جبلتش مر کوز
1 زهی فروخته حسن تو در جهان آتش زده مرا غم تو در میان جان آتش
2 اگر بر آرم از اندوه عشق تو نفسی بگیر از نفس من همه جهان آتش
3 نماند از آتش دل آب چشم و ترسم از آنک بجای آب ز چشمم شود روان آتش
4 برتر از ز پیدا در میان خارا دل مراست ز تیمار در میان آتش