آثار سلطان ولد

صفحه 8 از 19
19 اثر از ولدنامه سلطان ولد در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ولدنامه سلطان ولد شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار سلطان ولد / ولدنامه سلطان ولد

ولدنامه سلطان ولد

1 جان ها را خدای بی همتا مختلف آفرید در مبدا

2 بود در بطن ام یکی نیکو بود یک عکس آن بدو بدخو

3 از ازل بود آن شقی کافر از قدم بود این تقی بافر

4 جان علوی تقی از اول بود جان سفلی شقی از اول بود

1 هست مردی در این جهان پنهان مثل نقره و زر اندر کان

2 ظاهرش خاک و باطنش زر پاک تن او سست و جان او چالاک

3 ذات او نور آسمان و زمین گر ترا هست نور چشم ببین

4 کوچه شکل است و چه بدیع نگار بی نظیر است در میان کبار

1 مصطفی گفت بدترین دشمن مر ترا نفس تست اندر تن

2 پند او را بهیچ نوع قبول مکن ار چه همه بود معقول

3 هرچه گوید خلاف آن میکن شاخ زشت است برکنش از بن

4 عقل مرد است و نفس باشد زن هرچه زن گویدت برویش زن

1 هم چو شیطان بد از ازل کافر زان نگردید اول و آخر

2 مرغ کز مادرش سیاه آمد از قدم کافر و تباه آمد

3 گر شود از گچ و ز دوغ سپید آن بود عرایه چو گل بربید

4 آبهای اجل برد زو آن تا که گردد سیاه چون زاغان

1 بود راضی وی از حسام الدین داده بودش هزار گنج گزین

2 مرشد جمله بود مولانا آن خدیو یگانه در دو سرا

3 رتبت هر یکی بر او روشن گشته همچون میان روح و بدن

4 گفت چون خور برفت زان شب زاغ عوض آمد رسید وقت چراغ

1 بود از حق الست از تو بلی بی لب و کام جست از تو بلی

2 چون رسید امر اهبطوا بروان شد روان سوی جسم زودروان

3 حق فرستاد این طرف جان را تا کند فاش سر پنهان را

4 تا بدانند هر بلی نه بلی است یک بلی ز اسفلست و یک ز علی است

1 مصطفی گفت با صحابه عیان در بیان ره جحیم و جنان

2 هست راه بهشت خارستان راه دوزخ بود گل و ریحان

3 هر که در راه خار زار رود دانکه جانش مقیم خلد شود

4 هرکه او راه گلستان بگزید بیگمان دان که در جحیم خزید

1 گر کنم باز من سر ابنان وضع های جهان شود ویران

2 هرچه گفتند رهروان قدیم ز غم و شادی و ز امن و ز بیم

3 همه گردند نیست همچون برف زانکه شرح من است مهر شگرف

4 گر کنم فاش آنچه می دانم ور کند جلوه سر پنهان م

1 آن شنیدی اگرچه مضحکه است مضحکه ز اهل دل بجد پیوست

2 دو نفر را گرفته بد تاتار تا از ایشان برد زر بسیار

3 زان دو یک را ببست تا بکشد تا از آن دیگر او سخن بکشد

4 ترسد از تیغ و گنج بنماید در گنج او ز کنج بگشاید

1 گفت از آن پس حسام دین بولد بعد والد توئی امام و سند

2 جای او با تو میرسد بنشین که چو تو نیست عارف و ره بین

3 گفت نی والده یقین زنده است مرده جسمش بود که چون ژ نده است

4 روح او در جوار حق باقی است از می وصل خود ج قش ساقی است

آثار سلطان ولد

19 اثر از ولدنامه سلطان ولد در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ولدنامه سلطان ولد شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی