گرچه بدوالدش قوی مشهور از سلطان ولد ولدنامه 81
1. گرچه بدوالدش قوی مشهور
نبد او همچو شمس دین مستور
...
1. گرچه بدوالدش قوی مشهور
نبد او همچو شمس دین مستور
...
1. قطب از جمله است چیز دگر
تا چه سر دارد او عجب در سر
...
1. نشنیدی حکایت منصور
شهسواری ورایت منصور
...
1. هر ولی جملۀ کرامت داشت
گرچه هر یک یکی دوزان افراشت
...
1. خلق را دردو چیز فایده است
تن و جان را از آن دو مائده است
...
1. بسط در قبض جوی ای جویا
زندگی درگذار و مرگ و فنا
...
1. «بنمودمی نشانی ز جمال او ولیکن
دو جهان بهم برآید سرشور و شر ندارم»
...
1. همنشین خدا بود هر کو
با ولی خداست همزانو
...
1. همه گفتند کای شه ممتاز
گرچه ما را نبود دیدۀ باز
...
1. هستی این جهان بود چون برف
شرح این سر چو آفتاب شگرف
...
1. گاه طفلی مزه ز شیرت بود
بعد از آن از طعام روی نمود
...
1. این معانی و این غریب بیان
داد برهان دین محقق دان
...