غرضم از کلیم مولاناست
آنکه او بی نظیر و بیهمتاست
آنکه چون او نبود کس بجهان
آنکه بود از جهان همیشه جهان
پیش او جمله همچو طفل بدند
بر لطف و صفاش ثقل بدند
گر بدیدی ورا ز دور جنید
از کمین نکته اش شدی او صید
بوسعید ار چه بود شیخ فرید
گر بدیدی ورا شدیش مرید
آنکه گر روح او دو بر بردی
لرزه در ا رض و در سما فتدی
اولیاهم که صاحب حال اند
همه بر روی او چو یک خالند
لطف و خوبی خال نز روی است
همه خال آمدند و رو ا وی است
هر مریدش زبایزید افزون
هر یکی در وله دو صد ذوالنون
با چنین عز و قدر و فضل و کمال
دایما بود طالب ابدال
بنده شاه است چون بود صادق
زانکه معشوق میشود عاشق
آنکه از مخفیان نهان بود او
خسرو جمله و اصلان بود او
اولیا گر ز خلق پنهان اند
خلق جسم اند و اولیا جان اند
جسم جان را کجا تواند دید
راه جان را بجان توان ببرید
اینچنین اولیا که بینا اند
از ازل عالم اند و والااند
غیرت حق ورا نهان میداشت
دور از وهم و از گمان میداشت