آثار سلطان ولد

صفحه 16 از 19
19 اثر از ولدنامه سلطان ولد در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ولدنامه سلطان ولد شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار سلطان ولد / ولدنامه سلطان ولد

ولدنامه سلطان ولد

1 کی کند بحر را ب قطره قیاس کو زراندر زر و کجاست پلاس

2 لیک این از ضرورت است بدان تا شود آن طرف ترا میلان

3 هرچه پیش تو خوب و مطلوب است همچو جان نزد جسم محبوب است

4 جنس آنرا کنند عرض بتو تا شود میلت از درون آن سو

1 عاشقان از اجل نیندیشند زانکه با مرگ از ازل خویش ‌ اند

2 مرگ چون رفتن است سوی خدا شدن از صورت کثیف جدا

3 ز آسمان و زمین برون رفتن سوی بیچون ز شهر چون رفتن

4 خود همه کار عاشقان این است همه را این طریق و آئین است

1 جز مگر بر عباد مخلص او کز ازل صافی ‌ اند و پاک و نکو

2 دسترس نیست هیچ نوع او را که نگهدارشان خود است خدا

3 ذکر این رفته است در قرآن که چو حق قهر کرد بر شیطان

4 گفت از بهر آدمم چو چنین لعنت آمد کشم ز نسلش کین

1 پر و بال است همت انسان مرد بیهمت است چون حیوان

2 مرغ برد بپر بر اوج هوا مرد پرد ورای ارض و سما

3 مرغ پرد مدام سوی جهات مرد پرد بسوی ذات و صفات

4 آن پریدن بود بسوی ممات وین پریدن بسوی آب حیات

1 با علی گفت احمد مرسل کای هژبر خدا امیر اجل

2 خلق جویند قرب حق در بر تو برو عاقلی طلب در سر

3 چون بیابی بخدمتش بنشین صحبتش را ز جان ودر بگزین

4 تا شوی از همه فزون در خیر تا ز جمله گذر کنی در سیر

1 دانه های عمل چو بر رویند همچو خویشان ترا ز جان جویند

2 هر عمل گویدت که ای بابا از تو زادیم ما همه آنجا

3 خیره مانی در آن صور آن دم شاد گردی و ارهی از غم

4 پس بگوئی که ای خدای ودود چون شدند از من اینهمه موجود

1 اولیا را بود مقام دگر خورش دیگر و مدام دگر

2 زانکه بالای دست باشد دست تا بحق از بلند و واسط و پست

3 بهر ایشان خدا شرابی ساخت در خم عشق بی نشان پرداخت

4 خاص آن می برای ایشان شد زان ز خاص و ز عام پنهان شد

1 گرچه از ما هزار کاردگر آید از صنعت و ز علم و هنر

2 نیست بیفایده ولی ما را بهر آن نافرید حق یارا

3 گر تو شمشیر و تیغ جوهر دار بزنی همچو میخ در دیوار

4 که از این کوزه ‌ ای در آویزم هیچ از این فایده نپرهیزم

1 اصل خلق است و خلق مظهر آن خلق را گیر و سوی خلق مران

2 هست صورت و عاء و معنی زر جوی زر را و از وعا بگذر

3 هان منه اعتبار صورت را صاف راگیر و هل کدورت را

4 هر تنی را مگو که انسان است سیرتش را ببین که چه سان است

1 نشنیدی چه گفت پیغمبر آنکه بد بر شهان دین سرور

2 هست حق را بهر زمان نفحات تا رسد دمبدم بخلق صلات

3 نفحات خدای را از جان بپذیرید با صفا همگان

4 تا شود ظلمت همه روشن تا شود خار زارتان گلشن

آثار سلطان ولد

19 اثر از ولدنامه سلطان ولد در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ولدنامه سلطان ولد شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی