1 زان مریدان صلاح دین بدیک که از او داشت نور حور و ملک
2 راه حق را بریده بود چو شیخ پرده ها را دریده بود چو شیخ
3 بود یک قطره گشت صد دریا چونکه شد محو شیخ آن جویا
4 اضطرابش نمی نشست دمی جز لقای خدا نداشت غمی
1 گر بدی نور اولیا پیدا آسمان و زمین شدی رسوا
2 بنمودی عظیم خرد و حقیر همچو موئی میان طشت خمیر
3 گفته اند ار خرد شدی پیدا تیره گشتی چو لیل شمس سما
4 بنمودی عظیم تار و کثیف پیش آن نور پاک صاف لطیف
1 صحبت شیخ به ز طاعتهاست زیر رنجش نهفته راحتهاست
2 سر علم و عمل عنایت اوست داد او بحر و جهد تو چو سبوست
3 نظر الشیخ البس العریان من ثیاب الجنان و العرفان
4 و علی البر یخرج البر و علی البحر یظهر الدر
1 اولیای میانه مشهوراند اولیای یگانه مستوراند
2 غیرت حق شده است حارسشان زان بماندند از نظر پنهان
3 هیچ شیخی نبود کو ز خدا می نجستی لقای ایشان را
4 در عوض حق هزار گونه عطا داده و گفته لب از آن مگشا
1 باز آن پیشوای اهل زمن میکشید از اویس بو ز یمن
2 هر دمی رو سوی یمن کردی وصف او را بگفت آوردی
3 جذب احمد همیکشید او را زانکه او نیز داشت آن بورا
4 لیک یک مادری ولیۀ بدش مانع آمدن جز او نشدش
1 گرچه این نوع نکته ها خوب است نزد دانا عظیم مرغوب است
2 از چنین قصه غصه بستاند هر که او سر کار را داند
3 همه را زین رسد فواید خوب همه را این برد سوی مطلوب
4 مرغ جان را دهد هزاران پر تا پرد از فرشته بالاتر
1 سر این راز بشنو از قرآن که خدا گفت در حق خلقان
2 گر کنم مبتلا شما را من گه نهان و گه آشکارا من
3 گه دهم قبض و گاه بسط و خوشی گاه شیرینی و گهی ترشی
4 گه نهم خوف در دل و جانتان گاه سازم ز جوع درمانتان
1 طیور الضحی لاتستطیع شعاعه فکیف طیور اللیل تطمع ان تری
2 مصطفی گفت میشود گردان قلب مؤمن با صبعی رحمن
3 هر طرف کو بخواهد آن دل را برد آرد میان خوف و رجا
4 آن دلی کش بحق بود حرکت همه یابند از او دوصد برکت
1 سخن شمس دین همیگفتیم در اسرار او همیسفتیم
2 بهر فهم جماعت محجوب ترک کردیم ذکر آن محبوب
3 باز در راه و منزل افتادیم باز سررشته را ز کف دادیم
4 چه توان کرد چونکه قوم لئیم ترک گوهر کنند از پی سیم