1 همه اجرام کون گشته حجاب بر اعادی حق نه بر احباب
2 نقش غیب اند این نقوش و صور پیش آن کس که اوست اهل نظر
3 پیش آنها که رد و کور دل اند مانده اندر جهان آب و گل اند
4 غیب را این صور نکرد پدید دیده شان یک نشان ز غیب ندید
1 از خدا جز ولی کجا ترسد مورکی کی ز اژدها ترسد
2 نرود موش پیش گربه دلیر لیک بی ترس میرود بر شیر
3 لایق گربه است موش پلید نکند قصد موش شیر عنید
4 خوف خلقان ز شحنه و عسس است آنکه ترسد ز حق غریب کس است
1 گرچه الاست منزل ره دان راه دیگر در اوست بی پایان
2 ره دو نوع است یک گذر ز خود است این چنین راه را کران و حداست
3 زانکه هستی تن بود محدود آخری دارد این جهان وجود
4 آخری نیست راه منزل را بینهایت بدان ره دل را
1 گر نمودی یکی بخلقان رو همه یکسان شدی ولی و عدو
2 خلق اغیار یار گ شتندی مونس و غمگسار گشتندی
3 بوالحکم از کجا شدی بوجهل همه دشوارها نمودی سهل
4 همه گلشن بدی نبودی خار کس ندیدی قرین یار اغیار
1 این جهان همچو لیل و آن چو نهار این بود چون دی آن بود چو بهار
2 خواب غفلت از آن شده است گران که می لیل بیحد است و کران
3 ساقی لیل خلق را ز شراب آن چنان کرده است مست و خراب
4 که بصد بانگ بر نمی خیزند و ز شقا خون خود همی ریزند
1 مادح خورشید مداح خود است که دو چشمم روشن و نامرمداست
2 دم خورشید جان ذم خود است که دو چشمم کور و تاریک و بداست
3 مصطفی گفت من نبی بودم در عدم گنج مخت ب ی بودم
4 بود در آب و گل هنوز آدم که بدم با خدای من همدم
1 مصطفی گفت هر که قومی را دوست دارد ز جان و دل بصفا
2 هست از ایشان گذر کن از ظاهر مؤمنش دان و گر بود کافر
3 گفت شخصی بلابه پیش رسول که منم در عنا ز نفس فضول
4 جز دروغ و سقط نمیگویم سوی خمر و زنا همی پویم
1 مصطفی گفت مؤمن است عزیز زانکه اوراست راستین تمییز
2 کیس است و ممیز آن طاهر نکند التفات بر ظاهر
3 گر بود صورتش چو مه زیبا ور بود در همه فنون دانا
4 ور بود خوی او خوش و شیرین همه بیرون و اندرون چون تین
1 هر ولیئی ز حق شده دریا گرچه اول چو قطره بد جویا
2 در تن چون سبوی دریا گشت بی ز تحت و ز فوق اعلا گشت
3 هر ولی را مقام لایق اوست هم کرامات او مطابق اوست
4 غرض از بحرها مقامات است هر یکی را چنان کرامات است