آثار سلطان ولد

صفحه 13 از 19
19 اثر از ولدنامه سلطان ولد در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ولدنامه سلطان ولد شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار سلطان ولد / ولدنامه سلطان ولد

ولدنامه سلطان ولد

1 طرح این را خدای در قرآن کرد تا تو پذیریش از جان

2 گفت ارض و سما و هرچه در اوست از صغیرو کبیر و دشمن و دوست

3 از وحوش و طیور و هر حیوان جمله اندر عبادت اند بدان

4 بازهم زین گروه آدمیان که ندارند آخر و پایان

1 شیخ پاکت کند بگیر او را چون پلیدی مهل چنان جو را

2 رفع چرک و حدث از آب بود چونکه در آب رفت پاک شود

3 کس ز خود هیچ پیشه ناموزد بی چراغی چراغ نفروزد

4 شمع مرده ز زنده زنده شود مرده ماند چو پیش او نرود

1 کودک از مرغکی شود دلشاد گنج عالم بود برش چون باد

2 زان بود دایمش بمرغ نظر که ندارد ز ذوق گنج خبر

3 خوشی این جهان بود بدو دون پیش آن ذوق و عشرت بیچون

4 وای آن کس که این بر آن بگزید آخر کار دست خویش گزید

1 مصطفی گفت اکثر اهل جنان ابلهان اند و ساده و نادان شد

2 ابلهیشان ز غایت خرد است نی چنان ابلهی که خوار و رداست

3 زانچه بیفایده است نادان اند وانچه پر فایده است جویان اند

4 گشته نادان زغیر یار و زیار سخت دانا و آگه و بیدار

1 همه اجرام کون گشته حجاب بر اعادی حق نه بر احباب

2 نقش غیب اند این نقوش و صور پیش آن کس که اوست اهل نظر

3 پیش آنها که رد و کور دل ‌ اند مانده اندر جهان آب و گل اند

4 غیب را این صور نکرد پدید دیده ‌ شان یک نشان ز غیب ندید

1 گرچه الاست منزل ره دان راه دیگر در اوست بی پایان

2 ره دو نوع است یک گذر ز خود است این چنین راه را کران و حداست

3 زانکه هستی تن بود محدود آخری دارد این جهان وجود

4 آخری نیست راه منزل را بینهایت بدان ره دل را

1 هر چه اندر جهان خوشت آید تن و جانت از آن بیاساید

2 آن خوشیها همه منم هشدار نقش بگذارو رو بمعنی آر

3 کان همه صورت اند و من جانم در درونشان چو مهر رخشانم

4 لطف اجسام نی که از جان است نی که خاک از وجود زرکان است

1 گر بدی نور اولیا پیدا آسمان و زمین شدی رسوا

2 بنمودی عظیم خرد و حقیر همچو موئی میان طشت خمیر

3 گفته ‌ اند ار خرد شدی پیدا تیره گشتی چو لیل شمس سما

4 بنمودی عظیم تار و کثیف پیش آن نور پاک صاف لطیف

1 مصطفی گفت مؤمن است عزیز زانکه اوراست راستین تمییز

2 کیس است و ممیز آن طاهر نکند التفات بر ظاهر

3 گر بود صورتش چو مه زیبا ور بود در همه فنون دانا

4 ور بود خوی او خوش و شیرین همه بیرون و اندرون چون تین

1 زان مریدان صلاح دین بدیک که از او داشت نور حور و ملک

2 راه حق را بریده بود چو شیخ پرده ‌ ها را دریده بود چو شیخ

3 بود یک قطره گشت صد دریا چونکه شد محو شیخ آن جویا

4 اضطرابش نمی نشست دمی جز لقای خدا نداشت غمی

آثار سلطان ولد

19 اثر از ولدنامه سلطان ولد در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ولدنامه سلطان ولد شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی