آثار سلطان ولد

صفحه 11 از 19
19 اثر از ولدنامه سلطان ولد در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ولدنامه سلطان ولد شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار سلطان ولد / ولدنامه سلطان ولد

ولدنامه سلطان ولد

1 شد مریدش ز جان و سر بنهاد همچو مرده بپیش او افتاد

2 پیش او چون بمرد زنده اش کرد گریه ‌ اش برد و کان خنده ‌ اش کرد

3 گشت غم راوعین شادی کرد دیده ‌ اش را گشاد و هادی کرد

4 درد دردش کشید چون مردان تا ابد زنده ‌ اند پر دردان

1 هستی این جهان بود چون برف شرح این سر چو آفتاب شگرف

2 گر یخ و برف کوه کوه بود از تف آفتاب آب شود

3 منجمد شد جهان چو این سو شد صورت و سوی گشت و بیسو شد

4 علم بوده است عالم هستی بند آنجا بلندی وپستی

1 چونکه بنشست بر مقام پدر داد با هر یکی دفینۀ زر

2 کمترینی که بد بعقل حقیر گشت فرزانه و علیم و خبیر

3 بیعدد مرد و زن مرید شدند همه اندر هنر فرید شدند

4 خلقا ساخت در طریق پدر کرد در هر مقام یک سرور

1 ذره ‌ ای ز آفتاب گشت پدید کی تواند جمال او رادید

2 گر نماید جمال بی پرده نیست گردند خواجه و برده

3 نی زمین ماند و نه هفت سما نی پس و پیش و پستی و بالا

4 قدر طاعت همیرسد نورش زنده زانی که دیده ‌ ای دورش

1 مادح خورشید مداح خود است که دو چشمم روشن و نامرمداست

2 دم خورشید جان ذم خود است که دو چشمم کور و تاریک و بداست

3 مصطفی گفت من نبی بودم در عدم گنج مخت ب ی بودم

4 بود در آب و گل هنوز آدم که بدم با خدای من همدم

1 گر نمودی یکی بخلقان رو همه یکسان شدی ولی و عدو

2 خلق اغیار یار گ شتندی مونس و غمگسار گشتندی

3 بوالحکم از کجا شدی بوجهل همه دشوارها نمودی سهل

4 همه گلشن بدی نبودی خار کس ندیدی قرین یار اغیار

1 جلوه ‌ ها شیخ بر مرید کند جلوه کی بر خس مرید کند

2 نکند جلوه بر نفوس لئیم دوزخی را کجا دهند نعیم

3 خود چه گفتم مرید و شیخ یکی است خر بود آن که در یکیش شکی است

4 میل جنسیت است در تحقیق هیچ دیدی بگاو اسب رفیق

1 مردمان را ز همنشین بشناس اینچنین گفته است خیر الناس

2 میل با چیستت بدان کانی گر بتن تن و گر بجان جانی

3 عاقلانت ز جنس آن شمرند کی مسی را بجای نقره خرند

4 یک حکایت شنو بر این معنی تا نماند شکت در این معنی

1 نوش شهوت بدان که پر نیش است مرهمش سر بسر همه ریش است

2 لذت و ذوق این جهان نار است مینماید چو گل ولی خار است

3 هچو دام است و دانه این عالم زیر هر شادیش نهان صد غم

4 پی دانه چو مرغ اندر دام گر نهی گام بکشدت ناکام

1 کار دنیا بود یقین بازی ناسزائی اگر بوی سازی

2 در نبی نام اوست لهو لعب غیر طاعات و خیر سهو و کعب

3 زینتش گفت باز درپی آن که ز خود نیست او لطیف و جوان

4 همچو یک پیر کو بارایش خویش زیبا کند بالایش

آثار سلطان ولد

19 اثر از ولدنامه سلطان ولد در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ولدنامه سلطان ولد شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی