1 هرکه او پیشتر ز مرگ بمرد زنده گشت از خدا و جان را برد
2 رمز موتوا رسول از آن فرمود خنک او را که امر حق بشنود
3 مردنش زندگی جاوید است گر سها بود به ز خورشید است
4 هرکه او مرد پیشتر از مرگ گر گدا بود یافت صد بر و برگ
1 سخت تر رنج انبیا را بود اندکی کمر اولیا را بود
2 مؤمنان را از آن دگر کمتر قدر قربت همه برنج اندر
3 مرد بد بخت ذوق دنیا را بگزید و گذاشت عقبی را
4 خوشی و راحت جهان را او نام کرده وصال و قهر و علو
1 گفت من نیکخواه ایشانم مهربان با همه چو خویشانم
2 این سزای من است و کردارم عوض گل خلند چون خارم
3 وای بر قوم اگر کنم نفرین همه را مال و سررود هم دین
4 راستین شیخ همچو سر باشد غیر او قالب بشر باشد
1 هر نبی را جدا نمازی بود جمله را گرچه یک نیازی بود
2 آن نیازو نماز روحانی که بده است آن چو روح پنهانی
3 هر زمانی بصورتی بنمود می جان را بهر قدح پیمود
4 گه بدیگ و گهی بکاسه و جام تا رسد در دهان و اندر کام
1 گفته از صدق ما غلامانیم شاه خود را بعشق جویانیم
2 عاشقانیم سوی دوست رویم آن اوئیم پس برکه رویم
3 لابه ها کرده زین نسق شب و روز با دو چشم پر آب از سرسوز
4 گریۀ زارشان چو رفت از حد بانگ و افغانشان گذشت از ع د ّ
1 خدمت از بهر آن نهاد خدا تا شوی از خودی تمام جدا
2 از دل آن خدا شوی وز جان او بود در تو آشکار و نهان
3 نی که آن طفل را دهند طعام اندکی تا شدن زمان فطام
4 اندک اندک زهر خورش خورد او تا شود خوردن طعامش خو
1 مصطفی در خبر چنین فرمود از زبان خدای حی ودود
2 که خدا گفت بنده ای را چون دوست دارم بوی شوم مقرون
3 من شوم چشم و گوش او و زبان من شوم دست او یقین میدان
4 دیدۀ او ز من بود بینا سینۀ او ز من شود سینا
1 لیک ایشان که اهل دل باشند گرچه در جسم آب و گل باشند
2 یافتنشان بود عزیز و عظیم نی خ ضر را بعشق جست کلیم
3 نی محمد که بود شاه زمن بوی حق میکشید خوش زیمن
4 از یمن بوی جان شه قرنی بدلش چون رسید گفت ارنی
1 شورش شیخ گشت از او ساکن وان همه رنج و گفتگو ساکن
2 زانکه بدنوع دیگر ارشادش بیشتر بود از همه دادش
3 آنچه از اولیا نبردی کس سالها میرسید از او بنفس
4 بی لب و کام سرها گفتی در جان بی زبان همی سفتی
1 آن گروهی که زنده از دین اند همه بیدار خواب می بینند
2 طفل در خواب می بیند نان زانکه مقصود اوست آن بجهان
3 هرچه آید بخاطرت بیدار گه خوابت همان شود دیدار
4 عکس تو اهل دل ببیداری خوابها دیده در ره باری