کارض واسع بخواند اللهش از سلطان ولد ولدنامه 59
1. کارض واسع بخواند اللهش
نتوان رفت بی فنا راهش
...
1. کارض واسع بخواند اللهش
نتوان رفت بی فنا راهش
...
1. تا بدانم یقین کز آن منی
عاشقی و برون ز ما و منی
...
1. هر چه آید ز شیخ ای دانا
همچنان دان ز حق که نیست جدا
...
1. لب ببستم ز گفتگوی تمام
پشت کردم بسوی فضل و کلام
...
1. شیخ با او چو در دو تن یک جان
بود آسوده و خوش و شادان
...
1. بود راضی وی از حسام الدین
داده بودش هزار گنج گزین
...
1. آن شنیدی اگرچه مضحکه است
مضحکه ز اهل دل بجد پیوست
...
1. هم چو شیطان بد از ازل کافر
زان نگردید اول و آخر
...
1. بود با شیخ در زمانۀ شیخ
همدل و همنشین بخانۀ شیخ
...
1. گفت از آن پس حسام دین بولد
بعد والد توئی امام و سند
...
1. گفت یزدان صریح در قرآن
تا پذیرند خلق از دل و جان
...