شمس تبریز را بشام ندید از سلطان ولد ولدنامه 36
1. شمس تبریز را بشام ندید
در خودش دید همچو ماه پدید
...
1. شمس تبریز را بشام ندید
در خودش دید همچو ماه پدید
...
1. کرد رجعت بروم باز آمد
رفت چون کبک و همچو باز آمد
...
1. چند سالی نشست و باز ز عشق
رفت با جمع خلق سوی دمشق
...
1. بعد از آن بازگشت جانب روم
تا زند بر چنین شیر رقوم
...
1. آن امانت که گفت در قرآن
حاملش شد ز جاهلی انسان
...
1. در چنین جوش یک مرید از او
یافت قربت سوار گشت بکو
...
1. پس ولد را بخواند مولانا
گفت دریاب چون توئی دانا
...
1. آن گروهی که زنده از دین اند
همه بیدار خواب می بینند
...
1. مصطفی در خبر چنین فرمود
از زبان خدای حی ودود
...
1. شورش شیخ گشت از او ساکن
وان همه رنج و گفتگو ساکن
...
1. خدمت از بهر آن نهاد خدا
تا شوی از خودی تمام جدا
...