1 همچنین اند اولیای کبار موج زن جمله چون یم ز خار
2 همه ارواح اولیای گزین از یکی نور بوده اند یقین
3 نامهاشان بصورت ار دگر است همه را یک فروغ و یک شرراست
4 قند را گر کسی نهد صد نام ذوق آن یک بود چو زد در کام
1 بر زمین سر نهاد و شکر خدا کرد از جان و دل بصدق و صفا
2 زان ملاقات شد قوی شادان رفت پیش خضر سجود کنان
3 دست بوس خضر چو کرد بگفت حمد او گاه فاش و گاه نهفت
4 بعد از آن خضر مر ورا بنواخت با وی از لطف یک ن فس پرداخت
1 گفت ای موسی کلیم بدان که بمن کرد همرهمی نتوان
2 که زنم نعل باژگونه بسی نکته ام را نکرد فهم کسی
3 صحبتم مشکل و قوی صعب است آب دریا م تا حد کعب است
4 پای همراهیم کجا داری چون تو بی من رهی جدا داری
1 باز با همدگر رفیق شدند باز از جان و دل شفیق شدند
2 تا رسیدند در جزیره بحر بر عمارت بزرگ همچون شهر
3 اندر آن جای یک پسر دیدند روی او خوب چون قمر دیدند
4 خیره ماندند هر دو در رخ او در حدیث و سؤال و پاسخ او
1 نشنیدی حکایت ابلیس که چرا دور گشت از تقدیس
2 زانکه حق با فرشتگان فرمود که بادم کنند جمله سجود
3 همه کردند سجده از دل و جان گشت ابلیس سرکش از فرمان
4 گفت هستی مرا چو از نار است پیش گل سجده کردنم عار است
1 همچنین بود قصۀ محمود با ایاز گزیدۀ مسعود
2 باژگون نعل ها نگر بجهان شاه اندر لباس بنده نهان
3 بنده بر تخت شسته همچو شهان شاه هم چون غلام بسته میان
4 نی غلط گفتم این نبود نکو که یک اند آن دو شه م بین شان دو
1 هست محمود خلق دو جهان خودپرستان مث ا ل آن میران
2 اولیا چون ایاز عاشق حق دائماً از خدا گرفته سبق
3 هستی آدمی بود گوهر هر که آنرا شکست شد سرور
4 خلق رادل نداد بر هستی نیستی را گزیدن و پستی
1 ملک الموت چون بر او آید تا که روحش ز جسم برباید
2 قهر بیند از او چو غافل بود لطف بیند هر آنکه عاقل بود
3 ملک الموت چون فرشته بود جنس او شو که با تو یار شود
4 چون ملک طاعت و نماز گزین منشین غافل و نیاز گزین
1 نشنیدی که شاه جمله رسل مهدی و هادی و خفیر سبل
2 گفت روشن کماتعیشون دان در تموتون همان صفت برخوان
3 شخص از مرگ اگرچه بگدازد رخت هستی ز تن بپردازد
4 نشود بعد مرگ چیز دگر ز هر کی گردد از گداز شکر