آثار سلطان ولد

صفحه 5 از 19
19 اثر از ولدنامه سلطان ولد در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ولدنامه سلطان ولد شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار سلطان ولد / ولدنامه سلطان ولد

ولدنامه سلطان ولد

1 شمس تبریز را بشام ندید در خودش دید همچو ماه پدید

2 گفت اگرچه بتن از او دوریم بی تن و روح هر دو یک نوریم

3 خواه او را ببین و خواه مرا من ویم او من است ای جویا

4 هر دو با هم بدیم بی تن و جان پیش از آن کاین فلک شود گردان

1 باز گردو بگو حدیث خضر چون شد از هجر او کلیم کدر

2 جرم ثالث بدان که هر دو بهم نیستیشان فکنده بود بغم

3 جوعشان در سفربجائی بود بهر جنبش نه دست و پائی بود

4 تنگدستی و قلت بیحد کرده شان بد ضعیف و لاغر حد

1 پس ولد را بخواند مولانا گفت دریاب چون توئی دانا

2 سر نهاد و سؤال کرد از او چیست مقصود از این ببنده بگو

3 گفت بنگر رخ صلاح الدین که چه ذات است آن شه حق بین

4 مقتدای جهان جان است او ملک ملک لامکان است او

1 شعر عاشق بود همه تفسیر شعر شاعر بود یقین تف سیر

2 شعر شاعر نتیجۀ هستی است شعر عاشق ز حیز مستی ست

3 ز ان کزین بوی حق همی آید وان ز وسواس دیو میزاید

4 رونق شعر آن بود بدروغ شعر این را ز راستی است فروغ

1 ای خدا دستگیر خلقان شو یک دم از لطف سوی ایشان شو

2 رحمت خویش را مداردریغ ماه خود را نهان مکن در میغ

3 همه رانی تو آفریدستی جمله را نه از عدم خریدستی

4 نی که صنع تواند هر زن و مرد برهان جمله را از این غم و درد

1 شیخ با او چو در دو تن یک جان بود آسوده و خوش و شادان

2 مست از همدگر شده ده سال داشته بی خمار هجروصال

3 جمع یاران بگردشان زده صف آن دو چون بحر و باقیان چون کف

4 همه چون اختران و آن دو چو ماه همه چون بندگان و آن دو چو شاه

1 هر چه آید ز شیخ ای دانا همچنان دان ز حق که نیست جدا

2 هرچه آلت کند ز شخص بدان مارمیت اذ رمیت را برخوان

3 گفت یزدان که احمد مختار هست آلت منم از او برکار

4 هرچه آید از او مبین ازوی کو ز خود مرده است و از من حی

1 کارض واسع بخواند اللهش نتوان رفت بی فنا راهش

2 چه جهانها کنند هست از نیست بی وجود بلند و پست از نیست

3 بی زمین و فلک جهان عجب که نه روز است اندر آن و نه شب

4 صد هزاران چو این جهان و فزون بدرآ رد ز هر شکن بیرون

1 زان سبب در زمان خود فرعون که نبودش ز حق تعالی عون

2 ساحران را چو دید از سر عشق رو بموسی نهاده با صد صدق

3 گفت بی آنکه من دهم فرمان از چه رو با وی آورید ایمان

4 من شما را بتیغ پاره کنم همچو قصاب بر قناره کنم

1 تا بدانم یقین کز آن منی عاشقی و برون ز ما و منی

2 تو نئی در میان منم تنها نیست هرگز دورا در این گنجا

3 نشنیدی حکایت آن شیخ فن و علم و کفایت آن شیخ

4 که چو آمد مرید بر در او در بزد گفت کیستی تو بگو

آثار سلطان ولد

19 اثر از ولدنامه سلطان ولد در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر ولدنامه سلطان ولد شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی