1 همچو کشتی ببحر مردم را میبرد سوی شهرها بی پا
2 اندر آن خفته کرده پای دراز ناگهان میزنند سر ز طراز
3 همچنین در حضور شیخ نشین عاقبت خویش غرق نور ببین
4 نی بایام سنگ لعل شود از تف آفتاب اگر نرود
1 اولیا را از این خدا فرمود نیستشان خوف از فنای وجود
2 در پناهم ز هر بلا ایمن خوش وسرمست در لقا ساکن
3 خنک آنکس که حق ورا یار است جان او مست و غرق انوار است
4 هر دمش از خدا رسد کامی برتر از دو جهان برد گامی
1 همچو سنگ گ زین که لعل شود در خودی خود او نهفته ر ود
2 رهرو است آن ولی نهان ز نظر آخر کار چون شود جوهر
3 همه دانند کو ز راه دراز آمد و یافت این چنین اعزاز
4 عزت از سیر یافت نی ز سکون گر گزیدی سکون شدی مغبون
1 شرح این را اگر کنم بزبان آنچنان کو نبشت در دل و جان
2 آسمان و زمین ز هم بدرد هر دو را جان چو لقمه ای بخور
3 همه هستی فنا شود در حال همچنان کز جواب راست سؤال
4 نی زبان ماند و نه قیل و نه قال نی صور ماند و نه نقش و خیال
1 لب ببستم ز گفتگوی تمام پشت کردم بسوی فضل و کلام
2 پیش آن بحر علم گوش شدم پس چو دریا از او بجوش شدم
3 چونکه گشتم مقیم در خمشی از درون رو نمود بحر خوشی
4 در وصلش درون آن دریا گشت رخشان چو آفتاب سما
1 بود با شیخ در زمانۀ شیخ همدل و همنشین بخانۀ شیخ
2 در صفا و وفا بهم همدم همه اصحاب شادمان بیغم
3 بخشش هر دو بر همه شامل همه از ه ر دو عالم و عامل
4 همه در باغ عشق چون اشجار شیخ و نایب در آن چو باد بهار
1 شیخ با او چو در دو تن یک جان بود آسوده و خوش و شادان
2 مست از همدگر شده ده سال داشته بی خمار هجروصال
3 جمع یاران بگردشان زده صف آن دو چون بحر و باقیان چون کف
4 همه چون اختران و آن دو چو ماه همه چون بندگان و آن دو چو شاه
1 خلق جمع آمدند پیر و جوان همه شافع شدند لابه کنان
2 کای ولد جای والد آن تو بود زانکه پیوسته مهربان تو بود
3 کردیش با حسام دین ایثار زانکه بد پیش والدت مختار
4 چونکه رفت او بهانه ایت نماند حق تعالی چو این قضا را راند
1 گفت یزدان صریح در قرآن تا پذیرند خلق از دل و جان
2 هر که باشد در این جهان اعمی هم بود در جهان جان اعمی
3 آلتت داد تا ورا جوئی چونکه آلت نماند چون پوئی
4 هیچکس ره برید بی پائی یا که بی دست گشت گیرائی
1 با ولد شه حسام دین در خواب گفت چون سائلی شنو تو جواب
2 تا جهان قایم است ما هستیم هیچ پنهان نئیم در دستیم
3 گرچه بتخانه را بگردانیم هر که از ماست داند آن کانیم
4 نور حقیم در لباس بشر نور حق چون مسیح و تن چون خر