1 از تو همین تواضع عامی مرا بس است در هفتهای جواب سلامی مرا بس است
2 نی صدر وصل خواهم و نی پیشگاه قرب همراهی تو یک دو سه گامی مرا بس است
3 بیهوده گرد عرصهٔ جولانگه توام گاهی کرشمهای و خرامی مرا بس است
4 خمخانهای نمیطلبم از شراب وصل یک قطره بازمانده جامی مرا بس است
1 آنکه بی ما دید بزم عیش و در عشرت نشست گو مهیا شو که میباید به سد حیرت نشست
2 آمدم تا روبم و در چشم نومیدی زنم گرد حرمانی که بر رویم در این مدت نشست
3 بزم ما را بهر چشم بد سپندی لازمست غیر را میباید اندر آتش غیرت نشست
4 مسند خواری بیارایید پیش تخت ناز زانکه خواهیم آمد و دیگر به سد عزت نشست
1 خود رنجم و خود صلح کنم عادتم اینست یک روز تحمل نکنم طاقتم اینست
2 بر خنجر الماس نهادم ز تو پهلو آسوده دلا بین که ز تو راحتم اینست
3 جایی که بود خاک به سد عزت سرمه بیقدر تر از خاک رهم، عزتم اینست
4 با خاک من آمیخته خونابهٔ حسرت زین آب سرشتند مرا ، طینتم اینست
1 آنکس که مرا از نظر انداخته اینست اینست که پامال غمم ساخته، اینست
2 شوخی که برون آمده شب مست و سرانداز تیغم زده و کشته و نشناخته، اینست
3 ترکی که ازو خانهٔ من رفته به تاراج اینست که از خانه برون تاخته اینست
4 ماهی که بود پادشه خیل نکویان اینست که از ناز قد افراخته، اینست
1 ای مدعی از طعن تو ما را چه ملالست بارد و قبول تو چه نقص و چه کمالست
2 گیرم که جهان آتش سوزنده بگیرد بی آب شود جوهر یاقوت محالست
3 اینجا سر بازارچهٔ لعل فروشیست مگشا سر صندوق که پر سنگ و سفالست
4 مارا به هما دعوی پرواز بلند است باری تو چه مرغی و کدامت پر و بالست
1 مشورت با غمزه چشمت را پیِ تسخیرِ کیست باز این تدبیر بهرِ جانِ بیتدبیرِ کیست
2 دستِ یاري کـآستین مالیده جیبِ ما گرفت جیبِ ما بگذاشت، تا دیگر گریبانگیرِ کیست
3 ای خدنگِ غمزه ضایع کن به ما هم ناوکی تا بداند جانِ ما آماجگاهِ تیرِ کیست
4 این غرورِ ناز یاد از بندیِ نو میدهد حسن را در دستِ استغنا سرِ زنجیرِ کیست
1 یارب مه مسافر من همزبان کیست ؟ با او که شد حریف و کنون همعنان کیست ؟
2 ماهی که چرخ ساخت به دستان ز من جدا تا با که ، دوست گشته و همداستان کیست ؟
3 تا همچو ماه خیمه به سر منزل که زد وز مهر با که دم زند و مهربان کیست ؟
4 آن مه کزو رسید فغانم به گوش چرخ یارب نهاده گوش به سوی دهان کیست ؟
1 بسته بر فتراک و میپرسد که صیاد تو کیست تیغ خون آلود خود دارد که جلاد تو کیست
2 ساختی کارم به یک پرسش که در کارت که بود سخت پرکاری نمیدانم که استاد تو کیست
3 لب کنی شیرین و پرسی کیست چون بینی مرا بندهام یعنی نمیدانی که فرهاد تو کیست
4 گر عیاذبالله از رازی که میپوشم ز تو برفتد این بوده روزی ، مرد بیدار تو کیست
1 ای دیده ، دشتبان نگاهت به راه کیست در خاطرت سواری طرز نگاه کیست
2 خوش پر فرح زمینی و خرم گذرگهیست آنجا که جلوه میکند و جلوه گاه کیست
3 سر کرد ناز و فتنه و عالم فرو گرفت شاه کدام عرصه گذشت این سپاه کیست
4 خوش کشوری که او علم داد میزند ای من گدای کشور او پادشاه کیست
1 تا قسمتم ز میکدهٔ آرزوی کیست رطل میی که مست شوم ، در سبوی کیست
2 تیغی که زخم ناز به قدر جگر خورم تا در میان غمزهٔ بیداد جوی کیست
3 بیخی که بردمد گل عیشم ز شاخ او از گلشن که رسته و آبش ز جوی کیست
4 داغی که روغنم بچکاند ز استخوان با آتش زبانه کش شمع روی کیست