آثار وحشی بافقی

صفحه 5 از 40
40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی

1 کار خوبی نه بگفت دگران باید کرد هر چه فرمان بدهد حسن چنان باید کرد

2 تیغ تیز و دل بی‌رحم چرا داده خدا جوی خون بر در بیداد روان باید کرد

3 گاه باشد که مروت ندهد رخصت جور چون بود مصلحت ناز همان باید کرد

4 سنت ملت خوبیست که با صاحب عشق دوستی از دل و خصمی به زبان باید کرد

1 چیست قصد خون من آن ترک کافر کیش را ای مسلمانان نمی‌دانم گناه خویش را

2 ای که پرسی موجب این ناله‌های دلخراش سینه‌ام بشکاف تا بینی درون خویش را

3 گر به بدنامی کشد کارم در آخر دور نیست من که نشنیدم در اول پند نیک اندیش را

4 لطف خوبان گرچه دارد ذوق بیش از بیش، لیک حالتی دیگر بود بیداد بیش از بیش را

1 اسیر جلوهٔ هر حسن عشقبازی هست میان هر دو حقیقت نیاز و نازی هست

2 ز هر دری که نهد حسن پای ناز برون بر آستانهٔ آن در سر نیازی هست

3 اگر مکلف عشقی سر نیاز بنه که هر که هست به کیش خودش نمازی هست

4 چو نیک درنگری عشق ما مجازی نیست حقیقتی پس هر پردهٔ مجازی هست

1 بازم از نو خم ابروی کسی در نظر است سلخ ماه دگر و غرهٔ ماه دگر است

2 آنکه در باغ دلم ریشه فرو برده ز نو گرچه نوخیز نهالیست ، سراپا ثمر است

3 توتی ما که به غیر از قفس تنگ ندید این زمان بال فشان بر سر تنگ شکر است

4 بشتابید و به مجروح کهن مژده برید که طبیب آمد و در چارهٔ ریش جگر است

1 کی دیدمش که قصد دل زار من نکرد ننشست با رقیبی و آزار من نکرد

2 یک شمه کار در فن ناز و کرشمه نیست کز یک نگاه چشم تو در کار من نکرد

3 گفتم مرنج و گوش کن از من حکایتی رنجش نمود و گوش به گفتار من نکرد

4 خندان نشست و شمع شبستان غیر شد رحمی به گریه‌های شب تار من نکرد

1 راندی ز نظر، چشم بلا دیدهٔ ما را این چشم کجا بود ز تو، دیدهٔ ما را

2 سنگی نفتد این طرف از گوشهٔ آن بام این بخت نباشد سر شوریدهٔ ما را

3 مردیم به آن چشمهٔ حیوان که رساند شرح عطش سینهٔ تفسیدهٔ ما را

4 فریاد ز بد بازی دوری که برافشاند این عرصهٔ شطرنج فرو چیدهٔ ما را

1 خوش آن نیاز که رفع حیا تواند کرد نگاه را به نگاه آشنا تواند کرد

2 خوش آن نگاه که در آشنایی اول شروع در سخن مدعا تواند کرد

3 خوش آن غرور که وام دو سد جواب سلام به یک کرشمهٔ ابرو ادا تواند کرد

4 خوش آن ادا که هزاران هزار وعده ناز به نیم جنبش مژگان روا تواند کرد

1 قرعه دولت زدم ، یاری و اقبال هست قرعه دولت زدم ، یاری و اقبال هست

2 حال نکو بگذرد، بخت مددها کند طالع خود دیده‌ام، شاهد این حال هست

3 داد منجم نوید، گفت که با اخترت ذلت پارینه رفت ، عزت امسال هست

4 داد مریض مرا مژدهٔ صحت طبیب گرچه هنوز اندکی مضطرب احوال هست

1 خانه پر بود از متاع صبر این دیوانه را سوخت عشق خانه سوز اول متاع خانه را

2 خواه آتش گوی و خواهی قرب، معنی واحد است قرب شمع است آنکه خاکستر کند پروانه را

3 هر چه گویی آخری دارد به غیر از حرف عشق کاینهمه گفتند و آخر نیست این افسانه را

4 گرد ننشیند به طرف دامن آزادگان گر براندازد فلک بنیاد این ویرانه را

1 ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست جان فدایش که به خون ریختن من برخاست

2 می‌کشیدند ملایک همه چون سرمه به چشم هر غباری که ترا از سم توسن برخاست

3 خرمن مشک چو بر دور مهت ظاهر شد دود از جان من سوخته خرمن برخاست

4 وحشی سوخته را بستر سنجاب نمود هر سحرگه که ز خاکستر گلشن برخاست

آثار وحشی بافقی

40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی