آثار وحشی بافقی

صفحه 4 از 40
40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی

1 آن مستی تو دوش ز پیمانهٔ که بود چندین شراب در خم و خمخانهٔ که بود

2 ای مرغ زود رام که آورد نقل و می دام فریب آب که و دانهٔ که بود

3 روشن بسان آتش حسنت می که شد شمعت زبانه کش پی پروانهٔ که بود

4 آوازه‌ات به مستی و رندی بلند شد افشای آن ز نعرهٔ مستانهٔ که بود

1 کوچنان یاری که داند قدر اهل درد چیست چیست عشق و درد مرد چیست

2 گلشن حسنی ولی بر آه سرد ما مخند آه اگر یابی که تأثیر هوای سرد چیست

3 ای که می‌گویی نداری شاهدی بر درد عشق جان غم پرورد و آه سرد و روی زرد چیست

4 آنکه می‌پرسد نشان راحت و لذت ز ما کاش پرسد اول این معنی که خواب و خورد چیست

1 پاک ساز از غیر دل ، وز خود تهی شو چون حباب گر سبک روحی توانی خیمه زد بر روی آب

2 خودنمایی کی کند آن کس که واصل شد به دوست چون نماید مه چو گردد متصل با آفتاب

3 کی دهد در جلوه گاه دوست عاشق راه غیر دم مزن از عشق اگر ره می‌دهی بر دیده خواب

4 نیست بر ذرات یکسان پرتو خورشید فیض لیک باید جوهر قابل که گردد لعل ناب

1 بسیار گرم پیش منه در هلاک ما اندیشه کن ز حال دل دردناک ما

2 زهر ندامتی‌ست که بردیم زیر خاک این سبزه‌ای که سر زده از روی خاک ما

3 مغرور حسن خود مشو و قصد ما مکن کاین حسن تست از اثر عشق پاک ما

4 بیرون دویده‌ایم ز محنت سرای غم معلوم می‌شود ز گریبان چاک ما

1 بگذشت دورِ یوسف و دورانِ حُسنِ تو ست هر مصرِ دل که هست به فرمانِ حسنِ تو ست

2 بسیار سر به کنگرهٔ عشق بسته‌اند آنجا که طاق‌بندیِ ایوانِ حسنِ تو ست

3 فرمان ناز ده که در اقصای ملک عشق پروانه‌ای که هست ز دیوانِ حسنِ تو ست

4 زنجیرِ غم به گردنِ جان می‌نهد هنوز آن موی‌ها که سلسله‌جنبانِ حسنِ تو ست

1 چو شمع شب همه شب سوز و گریه زانم بود که سرگذشت فراق تو بر زبانم بود

2 شد آتش جگرم پیش مردمان روشن ز خون گرم که در چشم خونفشانم بود

3 به التفات تو دارم امیدواریها ولی ز خوی تو ایمن نمی‌توانم بود

4 ستم گذشته ز اندازه ورنه کی با تو کدام روز دگر اینقدر فغانم بود

1 از نظر افتادهٔ یاریم مدت‌ها شدست زخم‌های تیغ استغنا جراحت‌ها شدست

2 پیش ازین با ما دلی زآیینه بودش صاف‌تر آهی از ما سر زدست و این کدورت‌ها شدست

3 چشم من گستاخ بین، آن خوی نازک زودرنج تا نگاهم آن طرف افتاده صحبت‌ها شدست

4 بر سر این کین همه خواری چرا باید کشید با دل بی‌درد خود ما را خصومت‌ها شدست

1 یاد او کردم ز جان سد آه درد آلود خاست خوی گرمش در دلم بگذشت و از دل دود خاست

2 چون نفس امشب فرو بردم جدا از صبح وصل کز سر بالین من آن سست پیمان زود خاست

3 دوش در مجلس به بوی زلف او آهی زدم آتشی افتاد در مجمر که دود از عود خاست

4 از سرود درد من در بزم او افتاد شور نی ز درد من بنالید و فغان از رود خاست

1 به راز عشق زبان در میان نمی‌باشد زبان ببند که آنجا بیان نمی‌باشد

2 میان عاشق و معشوق یک کرشمه بس است بیان حال به کام و زبان نمی‌باشد

3 دل رمیدهٔ من زخم دار صید گهیست که زخم صید به تیر و کمان نمی‌باشد

4 از آن روایی بازار کم عیارانست که در میان محک امتحان نمی‌باشد

1 یار ما بی رحم یاری بوده است عشق او با صعب کاری بوده است

2 لطف او نسبت به من این یک دو سال گر شماری یک دوباری بوده است

3 تا به غایت ما هنر پنداشتیم عاشقی خود عیب و عاری بوده است

4 لیلی و مجنون به هم می‌بوده‌اند پیش ازین خوش روزگاری بوده است

آثار وحشی بافقی

40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی