آثار وحشی بافقی

صفحه 2 از 40
40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی

1 تا مقصد عشاق رهی دور و دراز است یک منزل از آن بادیهٔ عشق مجاز است

2 در عشق اگر بادیه‌ای چند کنی طی بینی که در این ره چه نشیب و چه فراز است

3 سد بلعجبی هست همه لازمه عشق از جمله یکی قصهٔ محمود و ایاز است

4 عشق است که سر در قدم ناز نهاده حسن است که می‌گردد و جویای نیاز است

1 ابروی تو جنبید و خدنگی ز کمان جست بر سینه چنان خورد که از جوشن جان جست

2 این چشم چه بود آه که ناگاه گشودی این فتنه دگر چیست که از خواب گران جست

3 من بودم و دل بود و کناری و فراغی این عشق کجا بود که ناگه به میان جست

4 در جرگهٔ او گردن جان بست به فتراک هر صید که از قید کمند دگران جست

1 هست امیدِ قوتی بختِ ضعیف‌حال را مژدهٔ یک خرام ده منتظرِ وصال را

2 گوشهٔ ناامیدی‌ام داد ز صد بلا امان هست قفس حصارِ جان مرغِ شکسته بال را

3 رشحهٔ وصل کو کز او گردِ امید نم کشد وز نمِ آن برآورم رخنهٔ انفصال را

4 نیم‌شبان نشسته جان بر درِ خلوتِ دلم منتظرِ صدای پا مهدکشِ خیال را

1 رسید و آن خم ابرو بلند کرد و گذشت تواضعی که به ابرو کنند، کرد و گذشت

2 نوازشم به جواب سلام اگر چه نداد تبسمی ز لب نوشخند کرد و گذشت

3 به جذبهٔ نگهی کز پیش کشان می‌برد چه صیدها که اسیر کمند کرد و گذشت

4 کرشمه‌ای که جنون آورد تعقل آن بلای دانش صد هوشمند کرد و گذشت

1 مهرم ز حرمان شد فزون شوقی ز حسرت کم نشد هر چند حسرت بیش شد شوق و محبت کم نشد

2 تخم امید ما از و نارسته ماند از بی‌نمی اما به کشت دیگران باران رحمت کم نشد

3 خوش بخت تو ای مدعی کاینجا که من خوارم چنین با یک جهان بی‌حرمتی هیچت ز حرمت کم نشد

4 عمری زدم لاف سگی اما چه حاصل چون مرا با اینهمه حق وفا خواری و ذلت کم نشد

1 هجران رفیق بخت زبون کسی مباد خصمی چنین دلیر به خون کسی مباد

2 یارب حریف گرم کنی همچو آرزو گرم اختلاط داغ درون کسی مباد

3 این شعله‌های ظاهر و باطن گداز هجر پیراهن درون و برون کسی مباد

4 آن گریه‌های شوق که غلتید کوه از و سیل بنای صبر و سکون کسی مباد

1 دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود تیغ در دست تغافل سخت بی زنهار بود

2 رفتن و ناآمدن سهل است با خود خوش کنیم دیده را نادیده کرد و رفت این آزار بود

3 رسم این می‌باشد ای دیر آشنای زود سر آنهمه لاف وفا آخر همین مقدار بود

4 یاری ظاهر چه کار آید خوش آن یاری که او هم به ظاهر یار بود و هم به باطن یار بود

1 گرد سر تو گردم و آن رخش راندنت وان‌دست و تازیانه و مرکب جهاندنت

2 شهری به ترکتاز دهد بلکه عالمی ترکانه برنشستن و هر سو دواندنت

3 پیش خدنگ پرکش ناز تو جان دهم وان شست باز کردن و تا پر نشاندنت

4 میرم به آن عتاب که گویا سرشته‌اند سد لطف با ادای تعرض رساندنت

1 کس نزد هرگز در غمخانهٔ اهل وفا گر بدو گویند بر در ، کیست گوید آشنا

2 چیست باز این زود رفتن یا چنین دیر آمدن بعد عمری کامدی بنشین زمانی پیش ما

3 چون نمی‌آید به ساحل غرقهٔ دریای عشق می‌زند بیهوده از بهر چه چندین دست و پا

4 گفته‌ای هر جا که می‌بینم فلان را می‌کشم خوش نویدی داده‌ای اما نمی‌آری بجا

1 گل چیست اگر دل ز غم آزاد نباشد از گل چه گشاید چو دلی شاد نباشد

2 خواهم که ز بیداد تو فریاد برآرم چندان که دگر طاقت فریاد نباشد

3 شهری که در او همچو تو بیدادگری هست بیدادکشان را طمع داد نباشد

4 پروانه که و ، محرمی خلوت فانوس چون در حرم شمع ره باد نباشد

آثار وحشی بافقی

40 اثر از غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در گزیده اشعار وحشی بافقی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی