1 ورق مشق شد از یاد خطت سینه ما طبق لعل شد از عکس تو آیینه ما
1 گشت یکشب در میان، وصل بت رعنای ما کربلایی شد پلاس تیرهبختیهای ما!
1 پر از عیش و طرب گردد ز یاد دوست محفلها که غم را پیش او، حد نشستن نیست در دلها
1 به تنگ آمد دل، از خودسازی این باغ و بستانها دگر دست من است و، دامن پاک بیابانها
1 تو چشم روزگاری و، از هر کنارهای مژگانصفت به گرد تو حیران نگاهها
1 در پیریت بدیده غباری که کرده جا نبود غبار، دیده دل راست توتیا!
1 پیرانه نیست طور تو، ای شیخ کردهای ریشی همین سفید در این کهنه آسیا
1 جانسوزتر کند گل رخسار را حجاب سوزنده تر بود ز پس شیشه آفتاب
1 خیز و فکر خویشتن بین، چشم من، دیگر چه خواب؟ نور چشم از حلقه عینک چو شد پا در رکاب!
1 شکم از لقمه چو پر شد، ز دل نوا مطلب جرس ز پنبه چو پر گشت، از آن صدا مطلب!