1 گرمی بد گوهران، چندان ندارد اعتبار سنگ آتش میدهد اول گداز شیشه را
1 پنبه سان شکستی چوب نرمی پیشه را نیست سنگی سخت تر از سختی خود شیشه را
1 لازم است آزاده را از سر به پیشان احتیاط بید میلرزد بخود، هرگاه بیند تیشه را
1 دیدن خلق جهان از بس کدورت آور است زنگ از این روها گواراتر بود آیینه را
1 روشن نشود چون شرر از سنگ چراغت تا دست به دامن نزنی سوختهای را!
1 چون نلرزد بر سر دستش، دل ناشاد ما؟ بهله از خون شکاری میکند صیاد ما!
1 نیست کالایی کز آن خالی بود دامان ما جز روایی، هر چه خواهی هست در دکان ما
1 کرده ما را ناتوان از بس غم جانان ما با عصای نی مگر خیزد ز جا افغان ما
1 میگدازد ز آفتاب مرگ، برف زندگی قطره ها باشد کز آن یک یک چکد دندان ما
1 مساز رو ترش از پندهای دلشکن ما گلاب باد غرور است،تلخی سخن ما