ز ارتکاب جرم، از واعظ قزوینی دیوان اشعار 193
1. ز ارتکاب جرم، پاکان زودتر رسوا شدند
رنگ خجلت بیشتر پیداست در روی سفید
...
1. ز ارتکاب جرم، پاکان زودتر رسوا شدند
رنگ خجلت بیشتر پیداست در روی سفید
...
1. در جهان برخود امید یک نفس بودن مدار
وقت را تا میتوانی دست از دامن مدار
...
1. رو به پس کردن نباشد رفتن ایام را
عمر اگر بخت است،از وی چشم برگشتن مدار
...
1. حضور میطلبی، دل به نیک و بد مگذار
به ملک و مال جهان غیر دست رد مگذار
...
1. بخشم و شهوت و حرص، اینقدر مده خود را
نگاهبانی بستان، بدام و دد مگذار
...
1. ز غلیان و قهوه بپوشان نظر
که این دود خشک است و آن دود تر
...
1. شد کاروان عمر، بکن خویش را خبر
آماده بودنست ترا زاد این سفر
...
1. ما همرهان، ز چشم جهان گرم رفتنیم
چون قطره های اشک بدنبال یکدگر
...
1. بس جانگداز باشد فر و شکوه دشمن
سوهان روح کبک است، پهنای سینه باز
...
1. نفست از طول امل چند بود در تک و تاز؟
مرس این سگ دیوانه کنی از چه دراز!؟
...
1. یار پیغمبر همین یک کس از آن چار است و بس
در احد آنکس که یاری کرد، او یار است و بس!
...
1. گریه از کردار ما، مقبول جانان است وبس
شبنم از گلشن، پسند مهر تابان است و بس
...