1 آب میگردد بدور لعل او از دود خط یاد آن روزی که حلوای لبش بی دود بود؟!
1 ز اندیشه بد گوست، کرم های لئیمان بی واهمه ابنای زمان رنگ نبازند
1 پیری مگو مرا ز جوانی پدید شد در راه مرگ، دیده عمرم سفید شد
1 چون نلرزد بر سر دستش، دل ناشاد ما؟ بهله از خون شکاری میکند صیاد ما!
1 ز نانخورش به ترشرویی زمانه بساز شکر به تلخی ممنون شدن نمیارزد!
1 ز ارتکاب جرم، پاکان زودتر رسوا شدند رنگ خجلت بیشتر پیداست در روی سفید
1 در جهان برخود امید یک نفس بودن مدار وقت را تا میتوانی دست از دامن مدار
1 نیست کالایی کز آن خالی بود دامان ما جز روایی، هر چه خواهی هست در دکان ما
1 از اینکه نسبت دوری بلعل او دارد عجب مدان که نگیرد عقیق نام مرا
1 آریم بر سر حرف و، نشوی حرف نیوش از جرس پنبه بر آری و، گذاری در گوش