1 رعشه بر اعضا فتاد و، وقت رحیل است جنبش دندان بود نشان فتادن
1 جانسوزتر کند گل رخسار را حجاب سوزنده تر بود ز پس شیشه آفتاب
1 شور عشق استادگی کرد، از سرم سامان گرفت طوق زلفش بر گلویم پا فشرد و جان گرفت!
1 ما همرهان، ز چشم جهان گرم رفتنیم چون قطره های اشک بدنبال یکدگر
1 عالمی پر شده از پرتو خورشید رخش شرم او باز زما چشم رمیدن دارد
1 ما نه از بهر خدا دیده گریان داریم اشک خونین ز پی نعمت الوان داریم
1 حسن بیان مجوی ز ما دلشکستگان «از کاسه شکسته نخیزد صدا درست!»
1 یک ذره اعتماد نشاید بجاه کرد دیوار موج را نتوان تکیه گاه کرد
1 اگر تمکین حسنش بگذرد در دل گلستان را ز لنگر بگسلد شبنم، کمند مهر تابان را
1 کرده ما را ناتوان از بس غم جانان ما با عصای نی مگر خیزد ز جا افغان ما