1 شست گل دفتر خود، تا خط او خوانا شد سرو بر راسته زد، تا قد او پیدا شد
1 نرم خواهی که شود خصم، تو در گرمی کوش ز آنکه آب از دم شمشیر بآتش گیرند
1 یاد آن روز که چشم نگران دانستم آه سرد و مژه اشک فشان دانستم
1 لذت دگر از شراب جستن غلط است از جوی سراب، آب جستن غلط است
1 از نهال سرکشی، بی عزتی حاصل شود چون کند حاصل ترقی، قیمتش نازل شود
1 همین از نعمت وصلت نصیب سینهچاکان بس که گاهی دامن زلفت به دست شانه میآید
1 از خود آزادی، بر حق بنده میسازد ترا پیشتر از مرگ مردن، زنده میسازد ترا!
2 گریه بر روز سیاه خویش کردن، همچو ابر پای تا سر، همچو گلشن خنده میسازد ترا
1 ناصح آزار زبانی اگرم کرد، بجاست گر کند شمع ز مقراض شکایت بیجاست
1 نفس از ذکر شهد آن لبم گر بهره ور گردد عجب نبود که نی از ناله من نیشکر گردد!
1 از تو ای حادثه ارباب فنا را چه زیان؟ برق با خرمن آتش چه تواند کردن؟!