1 گرچه رنگ و بو دلیل و شاهد روی گل است لیک اندر روی گل پیرایه ز آه بلبل است
2 ساز عیشی نیست اندر بزم امکان دم به دم از شکست رنگ مینای دلم را قلقل است
3 سرنوشتم شد ز دیوان قضا آشفتگی خامه تصویر من گویا که تار سنبل است
4 نرگس بیباک او میخانه دارد در بغل مستی چشمش نه از کیفیت جام مل است
1 اگر آیینه بر روی تو عرض مدعا دارد ز دست صورتت زنجیر حیرانی به پا دارد
2 عصای قامت پیریست یاد سرو آزادت چو من هر کس به یاد ابرویت قد دوتا دارد
3 ره عشق است از دل دست میباید تو را شستن که یاد سوزن مژگان او خاری به پا دارد
4 نباشد لنگری غیر از تو کل کشتی او را که در موج تلاطم جز خدا کی ناخدا دارد؟!
1 باز از رنگ حنا شد پنجه دلدار سرخ رنگ دامان شفق آمد کنون پیکار سرخ
2 عالمی دارد خیال زخم تیغ ابرویش کاش از خونم بود آن تیغ جوهردار سرخ!
3 هرکجا گر نغمه زیر و بم لعلش بود ناخن مطرب شود از پرده آن تار سرخ
4 سوی ما دارد خرام آن رشک گلزار ارم گلشن ما را بود امروز برگ و بار سرخ
1 ای ز موج طلعتت نظاره در گردابها حیرت آیینه باشد شوخی سیمابها!
2 احتیاجی نیست در کویش به شمع دل مرا شمع را نوری نباشد در شب مهتابها
3 فرش مخمل میکند سامان غفلت دم به دم میشود تعبیر حیرت عاقبت این خوابها
4 طرفه آهنگی بود ساز نوای عشق را ای خوش آن مطرب که دارد نغمه زین مضرابها!
1 نباشد ذوق راحت کام ارباب معانی را که سازد چرخ صرف سفله شهد مهربانی را
2 به نرد مهره غم اسپ مقصد را ز فرزین کن ز کشت بیاثر حاصل نباشد دانهرانی را!
3 غم و شادی به عالم تو امین یک بم و زیرند که در پی شام ناکامیست صبح کامرانی را
4 به طور قرب دل کس را نباشد محرم رازی که نتواند کسی در وادی ایمن شبانی را!
1 شب که در دل عکس خورشید رخ او جا گرفت ظلمت هر ذرهام باج از ید بیضا گرفت
2 سرفرازان را به عالم جو تواضع چاره نیست درس تعلیم ادب میباید از مینا گرفت!
3 در طریق عشق از سعی طلب غافل مباش موج با این جهد آخر دامن دریا گرفت!
4 کفر و ایمان هر دو یکسان است اندر چشم من از می او بر سرم این نشئه تا بالا گرفت
1 تا کلک صنع چشم تو سرمشق ناز کرد همچون تذرو ناز تو در چشم باز کرد
2 آمد سلاح غمزهات از بهر هوش من کرد آنچنان به من که به محمود ایاز کرد
3 شهد لبت که باد تبرزد غلام او نرخ نبات مصر به رخ پیاز کرد!
4 قد بلند سرو تو قمری به باغ دید کوکو زد و به پیش تو عرض نیاز کرد
1 برد زلفش گرو از مشکلم آسانی را کرد نقشی به دلم خط پریشانی را
2 غنچهاش خندد اگر هیچ نباشد قدری پیش شفتالوی او قیمت خوبانی را!
3 گیر از طره او سرخط آشفتهدلی نیست استاد دگر درس پریشانی را!
4 عشق میخواهی؟ شو از بند تعلق آزاد! رگ گل خار بود بلبل زندانی را!
1 در طریق عشق کس را رهبری در کار نیست خانه آیینه را بام و دری در کار نیست
2 میکشد قلاب جذب عشق سویت دم به دم بسمل شوق توام بال و پری در کار نیست
3 کی بود شیرازه در جزو کتاب عاشقان؟! در سواد صفحه دل مسطری در کار نیست!
4 فرش تسلیم سجود خانقاه عشرتم خطبه مینا گر این است منبری در کار نیست
1 باده رندان را شراب کوثریست گردن مینا در آغوش پریست
2 از رموز مشکلات زلف او گر گذشتی بیتأمل سرسریست!
3 انقلاب رنگ فطرت کار نیست مادگیهای زغن هم از نریست!
4 جوهرت آیینهسان گل میکند خشکی سودایت از جوش تریست