آنکه تسلیم سجود خاک پایش از طغرل احراری غزل 60
1. آنکه تسلیم سجود خاک پایش شد سر است
رهبر آیینه مطلب صفای جوهر است
1. آنکه تسلیم سجود خاک پایش شد سر است
رهبر آیینه مطلب صفای جوهر است
1. تا نهال قامت او را صنوبر چاکر است
در چمن قمری ز حسرت همدم خاکستر است
1. تا زیر و بم نغمه مضراب تو ساز است
آهنگ نوایت همه از پرده ناز است
1. حیا پیراهن اندام ناز است
تغافل پرده قانون راز است
1. تا زلف تو در خرمن گل غالیهبیز است
در دور قمر بین که قران مشتریریز است
1. چند روزی در جهان ای عمر مهمانی بس است
از حصول مدعا آه پشیمانی بس است
1. خاکساری بس که ما را شهپر بال رساست
گرد ما را از ضعیفی خانه بر دوش هواست
1. هر لحظه به دل از مژهات زخم خدنگ است
ابروی کمان تو مگر کار فرنگ است؟!
1. جز عشق به عالم همه اوهام خیال است
با مرغ هوس سایه عنقا پر و بال است
1. گرچه رنگ و بو دلیل و شاهد روی گل است
لیک اندر روی گل پیرایه ز آه بلبل است
1. رفتن هوش از سرم تا ساربان محمل است
ناقه شوق مرا در خاک مجنون منزل است
1. در کشور ملاحت شاهی تو را تمام است
شمشاد و سرو و طوبی با قامتت غلام است