1 هر کرا باشد گذر بر کلبه احزان ما نشکند جز قرص مه نانی دگر از خوان ما
2 تا به کی بر نغمه ناساز ما گوشی نهی کی به جز صوت فراق آید دگر زافغان ما؟!
3 از پر عنقا طلب کن مدعای خویشتن گر غباری آرزو داری تو از دامان ما
4 دامن ما چون گهر نذر گریبان بود و بس رفت چون اوراق گل جمعیت سامان ما
1 قامتی در زیر بار عشق خم داریم ما نغمهای از ساز دل بی زیر و بم داریم ما
2 خاکساری نیست کم از دستگاه اعتبار بوریای فقر همچون تخت جم داریم ما
3 ساز بیآهنگ ما مطبوع طبع کس نشد هرچه میآید ز ما بر خود ستم داریم ما!
4 هستی ما نیست اینجا غیر سامان عرق کز نگین خویش جای نای نم داریم ما
1 سرو من باز آ که تا سرو خرامان بینمت هر طرف جولان نما تا مست جولان بینمت!
2 شد دلم پروانه اندر آتش شمع رخت کز فروغ چهره بر آن رو چراغان بینمت
3 خاک شد در راه عشقت همچو من بسیار کس از غبار عاشقان گردی به دامان بینمت!
4 نیست جز خاک درت دارالشفای خستگان مرهمی در التیام زخم هجران بینمت!
1 زلف مشکین تا به دور ماه رویش هاله زد شور طوفان از نوایم در نیستان ناله زد
2 زاهد از بهر خدا سوز درون ما مپرس کز حدیث آتش عشقش لبم تبخاله زد
3 تخم امیدی که اندر مزرع مهر و وفا کشته بودم از سحاب ناامیدی ژاله زد
4 هر که بر رخسار او خال سیاهش دید گفت هندوی آتشپرستی خیمه در بنگاله زد
1 تا زلف تو در خرمن گل غالیهبیز است در دور قمر بین که قران مشتریریز است
2 ترسم که به دل رخنه زند مردم چشمت ورنه ز چه رو خنجر مژگان تو تیز است؟!
3 مقتول تو را نیست ازآن صورت مردن برق دم شمشیر تو تا آیینه ریز است
4 زحمتکش عشقم که چه هجران و چه وصلت از دست جفای تو کجا جای گریز است؟!
1 دلبرم پُر پُرجفا افتاده است دور ز آیین وفا افتاده است
2 بر دلم از ناوک بیباک او صد هزاران زخمها افتاده است
3 در ره عشقش چو من بسیار کس از گرفتاری ز پا افتاده است
4 در هوای وصلش از دور الست بر سرم این ماجرا افتاده است
1 گرچه در میخانه بر لب خندهها دارد قدح چشم عبرت سوی این بزم فنا دارد قدح
2 در جهان صد شور از یک جام تقسیم ازل هیچ میدانی که اندر دل چهها دارد قدح؟!
3 در سلوک عشق اندر عشرتآباد جهان کی به جز پیر صراحی مقتدا دارد قدح؟!
4 بس که سر تا پای دنیا دامگاه آفت است بر شکست رنگ عشرت مومیا دارد قدح
1 بس که هستی همه سامان وجود عدم است ساز قانون بقا را ز فنا زیر و بم است
2 دوستان بیهوده در عالم امکان هرگز دلآسوده مجویید که بسیار کم است!
3 ذرهای مهر جهان در دل خود راه مده مطلع صبح طرب از افق شام غم است!
4 حال مستقبل و ماضیست عیان در عاشق آنچه در لوح دل ماست نه در جام جم است!
1 حیا پیراهن اندام ناز است تغافل پرده قانون راز است
2 ببین زیر و بم تار محبت به مضراب خموشی نغمه ساز است!
3 به دشنامی رقیبان را نوازد عجب شوخی که او دشمننواز است!
4 نمیآید برای پرسش من به راه انتظارش دید باز است
1 بس که در قصر جهان آبادی از معمار نیست جز فنا در خانه هستی دگر دیوار نیست!
2 عالمی سرگرم سودای خیال عالمند هیچ کس از خواب غفلت یک دمی بیدار نیست!
3 بیش ازین در باغ و در گلشن منال ای عندلیب رشته دلبستگی در رنگ این گلزار نیست!
4 وه چه نقد کاسدیم امروز در دکان دهر جنس ما را هیچگاهی گرمی بازار نیست!