1 از هجوم اشک بر دریا گذر داریم ما ریشه نخل امید از چشم تر داریم ما
2 بس که باشد جنس ما را گرمی بازار غم گوییا دکانی از سنگ شرر داریم ما!
3 رهروان عشق را زاد دگر در کار نیست توشهای در راهش از خون جگر داریم ما
4 ساز قانون محبت را نباشد زیر و بم در طریق عشق دائم پا ز سر داریم ما
1 تا به رخسار چو ماه او نظر داریم ما یک جهان آیینه از جوهر به بر داریم ما!
2 غنچه لعل لبش را حاجت تفصیل نیست نسخهای از دفتر او مختصر داریم ما!
3 ای نصیحتگو مگو هرگز مرا درس ادب! جز سلوک عشق دیگر کی هنر داریم ما؟!
4 اشک خونین از فراقش گرچه طوفان میکند چشم میپوشم زین دریا گذر داریم ما
1 قامتی در زیر بار عشق خم داریم ما نغمهای از ساز دل بی زیر و بم داریم ما
2 خاکساری نیست کم از دستگاه اعتبار بوریای فقر همچون تخت جم داریم ما
3 ساز بیآهنگ ما مطبوع طبع کس نشد هرچه میآید ز ما بر خود ستم داریم ما!
4 هستی ما نیست اینجا غیر سامان عرق کز نگین خویش جای نای نم داریم ما
1 بس که چون عنقا ز خاطرها فراموشیم ما گر جهان از ما نپوشد چشم میپوشیم ما!
2 جوش شکر در نی آخر میکند منع صدا از کمال شهد مضمون گرچه خاموشیم ما!
3 از زمین تا آسمان گر مشتری جوشد ولیک جز قماش معنی باریک نفروشیم ما!
4 بنده عشقیم ما آزاد از آزادیایم همچو زلف یار دائم حلقهبرگوشیم ما!
1 هر کرا باشد گذر بر کلبه احزان ما نشکند جز قرص مه نانی دگر از خوان ما
2 تا به کی بر نغمه ناساز ما گوشی نهی کی به جز صوت فراق آید دگر زافغان ما؟!
3 از پر عنقا طلب کن مدعای خویشتن گر غباری آرزو داری تو از دامان ما
4 دامن ما چون گهر نذر گریبان بود و بس رفت چون اوراق گل جمعیت سامان ما
1 چون نی گرفته ملک جهان را فغان ما نبود به غیر ناله متاع دکان ما
2 ما عاشقیم و شهره آفاق گشتهایم عالم پر است از سخن و داستان ما
3 در جیب فکر خلوت هستی گزیدهایم باشد زبان خامه کنون ترجمان ما
4 جز نقش نام شهرت ما نیست از نگین عنقا بود به عالم امکان نشان ما
1 هرکه آمد به سوی خانه ما خواند شهبیت آستانه ما
2 ساز عشاق ما نوای تو شد این بود تا ابد ترانه ما!
3 بس که مجنون وادی عشقیم گشت عالم پر از فسانه ما
4 جز پریشانی کس نمیفهمد یک سر مو زبان شانه ما
1 هر کس که رخ تو دید جانا عاشق به تو گشت آن زمانا
2 مرغ دل صد هزار عاشق در قید تو شد ز بحر دانا
3 تیر نگهت گذشت از جان ابروی کج تو چون کمانا!
4 خون شد دل ما چرا نگویی حرفی ز وفا از آن دهانا؟!
1 ای ز موج طلعتت نظاره در گردابها حیرت آیینه باشد شوخی سیمابها!
2 احتیاجی نیست در کویش به شمع دل مرا شمع را نوری نباشد در شب مهتابها
3 فرش مخمل میکند سامان غفلت دم به دم میشود تعبیر حیرت عاقبت این خوابها
4 طرفه آهنگی بود ساز نوای عشق را ای خوش آن مطرب که دارد نغمه زین مضرابها!
1 گر خرامد آن پریرو جانب گلزارها شور محشر میشود در کوچه و بازارها
2 هر نفس در خانه دل نقش تصویرش بود با پری هائل نمیگردد در و دیوارها
3 گردی از خاک کف پایش به هنگام وصال بهر دفع نبض هجران میکنم تومارها!
4 در طریق عشق جز وحشت نمیباشد دلیل این سخن را من شنیدستم ز مجنون بارها!