1 سرشکم دانه بیحاصل کیست؟! قماش ناله بار محمل کیست؟!
2 دلم هر لحظه دارد اضطرابی تپش فرسود شوق بسمل کیست؟!
3 گهرریز است چشم انتظارم نمیدانم که این سر منزل کیست!
4 نباشد گر به قتل ما کشیده خم ابرویش تیغ قاتل کیست؟!
1 میبرد لعل لب او نشئه از موج شراب میکشد دامان زلفش از گریبان گلاب
2 لمعه برق رخش هر دم به عشاق آن کند در بیابان تشنه را تشویش نیرنگ سراب
3 هر زمان دل آرزوی آب تیغت میکند تا به کی شمشیر احسان تو باشد در قراب؟!
4 توشه لخت جگر دارم به راهت دود غم میزند فواره ترسم تیره گردد این کباب
1 جز عشق به عالم همه اوهام خیال است با مرغ هوس سایه عنقا پر و بال است
2 تعلیم جنون گیر ز استاد محبت هر حرف که خوانی ز غمش درس کمال است
3 اندر پی اقبال تو ادبار مهیاست شام غم هجران تو از صبح وصال است
4 سرچشمه دل را مکن از گرد هوس گل عکس رخ خود بینی اگر آب زلال است
1 تا خیال ابرویش کردم سرم آمد به یاد یاد مژگانش نمودم خنجرم آمد به یاد
2 کوه را دیدم ز تمکین پای در دامن کشید عبرتی میخواستم گوش کرم آمد به یاد
3 تا صبا مشاطه زد گیسوی سنبل را به باغ زان شمیم گیسوی چون عنبرم آمد به یاد
4 مشتری نبود به نقد جنس شبهای غمم عاقبت سودای روز محشرم آمد به یاد
1 از هجوم اشک بر دریا گذر داریم ما ریشه نخل امید از چشم تر داریم ما
2 بس که باشد جنس ما را گرمی بازار غم گوییا دکانی از سنگ شرر داریم ما!
3 رهروان عشق را زاد دگر در کار نیست توشهای در راهش از خون جگر داریم ما
4 ساز قانون محبت را نباشد زیر و بم در طریق عشق دائم پا ز سر داریم ما
1 اگرچه دورم از نظاره رخسار یار امشب بود لوح خیال ابروی او در کنار امشب
2 نیم آسوده شوقش دمی از اضطراب دل پر پروانه دارد دود شمع انتظار امشب
3 اگر چندی که بودم دوش مست باده وصلش ولی دارد سرم از هجر او رنج خمار امشب
4 به یک نظاره از شرع محبت داد این فتوا فقیه عشق اندر حرمت بوس و کنار امشب
1 تا به رخسار چو ماه او نظر داریم ما یک جهان آیینه از جوهر به بر داریم ما!
2 غنچه لعل لبش را حاجت تفصیل نیست نسخهای از دفتر او مختصر داریم ما!
3 ای نصیحتگو مگو هرگز مرا درس ادب! جز سلوک عشق دیگر کی هنر داریم ما؟!
4 اشک خونین از فراقش گرچه طوفان میکند چشم میپوشم زین دریا گذر داریم ما
1 بس که چون عنقا ز خاطرها فراموشیم ما گر جهان از ما نپوشد چشم میپوشیم ما!
2 جوش شکر در نی آخر میکند منع صدا از کمال شهد مضمون گرچه خاموشیم ما!
3 از زمین تا آسمان گر مشتری جوشد ولیک جز قماش معنی باریک نفروشیم ما!
4 بنده عشقیم ما آزاد از آزادیایم همچو زلف یار دائم حلقهبرگوشیم ما!
1 اگر هوشم کند چون شانه در زلفش شبیخون را به یک مو بسته گردم سرنوشت بخت واژون را
2 به جز وحشت نباشد هیچ سرمشق خط عاشق سیه از چشم آهو کن سواد لوح مجنون را!
3 نگردد جوهری همسنگ میزان سرشک من که از یاقوت میباشد گرانی اشک گلگون را
4 ز بیتابی ندارد یک قلم تاب دماغ خط به مو باید نوشتن از میانش حرف مضمون را!
1 آنکه تسلیم سجود خاک پایش شد سر است رهبر آیینه مطلب صفای جوهر است
2 طائر عشق از پر و بال هوس باشد بری آنکه در دام تو افتد صید بی بال و پر است
3 دود آهم را اثر باشد سواد لعل او دعوی عشق مرا خط غبارش محضر است
4 سرمه اندر کام دارد موی چینی دم به دم هر کرا تمکین بود دانی که گوش او کر است