30 اثر از غزلیات در دیوان اشعار طغرل احراری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار طغرل احراری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار طغرل احراری

1 آفرین شست خدنگ چشم زهگیر تو را کز دو صد دل بگذراند ناوک تیر تو را!

2 بند سودای غم یوسف زلیخا کی شدی گر بدیدی پیچ و تاب زلف زنجیر تو را؟!

3 رمز سامان تغافل آنقدر فهمیده‌ام کرده استاد ازل از نام تخمیر تو را!

4 جان کند بهزاد از راه تحیر تا ابد هرکجا بیند اگر او نقش تصویر تو را!

1 عرض حاجت می‌کند دل خسرو ناز تو را، نیست قانون محبت پرده ساز تو را!

2 چون کبوتر بسمل شوق تپیدن می‌شود از قضا هرکس که بیند چشم شهباز تو را

3 رمز چشمت این بود نبود نمودن بعد ازین محرم اسرار خود آن چشم غماز تو را!

4 در فن احیا ز شرم عجز ننشیند دگر گر مسیحا بشنود آیین اعجاز تو را!

1 هرکه نوشد از قضا گر جام مشحون تو را می‌کند درس ادب نیرنگ افسون تو را

2 در طریق عشق اندر وسعت‌آباد جنون نگذرد غیر از سمند وهم هامون تو را!

3 سرو اندر باغ سر در پای شمشاد افکند گر ببیند طره گیسوی واژون تو را!

4 شبنم خجلت شود کوه بدخشان تا ابد بشنود وصف حدیث لعل میگون تو را!

1 تا به اوج دلبری زد اخترش دنباله را ماه در آغوش خود گم کرد خط هاله را

2 سرمه از بخت سیه در کام فریاد من است از سپند ما شنیدن نیست هرگز ناله را!

3 داغ سودای خیال وصل تو بردم به خاک می‌نبینی در مزار من به غیر از لاله را!

4 جان دهد چون معجز عیسی به هنگام سخن لهجه لعل لب او مرده صدساله را!

1 هرکه در دشت جنون بیند من دیوانه را کی شود مانند مجنون آشنا بیگانه را؟!

2 حسن خوبان را جلا باشد نگاه عاشقان اعتباری نیست اینجا شمع بی‌پروانه را!

3 الفتی دارد خیال مار گیسویش به دل گنج بسیار است گویا خاک این ویرانه را!

4 از سر سودای زلف او چنان سازم گذر ای فسونگر با که می‌گویی تو این افسانه را؟!

1 تا ز عکس خویش کردی سرفراز آیینه را باشد اندر روی تو روی نیاز آیینه را

2 دیده شد تا محرم نظاره رخسار تو حیرت ما کرد آخر ترکتاز آیینه را

3 شمع‌سان پروانه عکس خود آرد در بغل گر همین باشد غم سوز و گداز آیینه را

4 آنقدر فهمیده‌ام از صورت تحقیق دل در حقیقت نیست آیین مجاز آیینه را!

1 برد زلفش گرو از مشکلم آسانی را کرد نقشی به دلم خط پریشانی را

2 غنچه‌اش خندد اگر هیچ نباشد قدری پیش شفتالوی او قیمت خوبانی را!

3 گیر از طره او سرخط آشفته‌دلی نیست استاد دگر درس پریشانی را!

4 عشق می‌خواهی؟ شو از بند تعلق آزاد! رگ گل خار بود بلبل زندانی را!

1 نباشد ذوق راحت کام ارباب معانی را که سازد چرخ صرف سفله شهد مهربانی را

2 به نرد مهره غم اسپ مقصد را ز فرزین کن ز کشت بی‌اثر حاصل نباشد دانه‌رانی را!

3 غم و شادی به عالم تو امین یک بم و زیرند که در پی شام ناکامیست صبح کامرانی را

4 به طور قرب دل کس را نباشد محرم رازی که نتواند کسی در وادی ایمن شبانی را!

1 ندارد میل الفت وضع آزادی‌پسند ما بود چون سرو عریانی به بر ما را پرند ما

2 صدای محمل راه نفس شد اضطراب دل به غیر از ناله کی خیزد دگر درد از سپند ما؟!

3 لب شیرین چو خسرو سرنوشت خامه ما شد شکر ریزد سراپا همچو نی از بند بند ما!

4 محیط یک جهان معنی شدیم امروز در عالم صدای کوس نوبت می‌زند کوه پهند ما

1 بس که در کوه بلا هم‌سنگ فرهادیم ما شیشه جمعیت خیل پریزادیم ما!

2 قصر بنیاد دل ما لایق تعمیر نیست مخزن گنجیم و از ویرانی آبادیم ما!

3 آنقدر سر تا به پا صورت فراقش خوانده‌ایم پای تا سر همچو تار ساز فریادیم ما!

4 آب تیغش را اگر اینست چون آتش اثر عاقبت همچون غبار خاک بر بادیم ما!

آثار طغرل احراری

30 اثر از غزلیات در دیوان اشعار طغرل احراری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار طغرل احراری شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی