1 رخش امشب چراغ خانه کیست؟! نگاهم شهپر پروانه کیست؟!
2 حدیث کوته زلفش دراز است شب ما روز از افسانه کیست؟!
3 زده اشکم ز شادی خیمه غم سواد چشم من کاشانه کیست؟!
4 جنون خیزد درین راه از غبارم خرام شوخی مستانه کیست؟!
1 آفرین شست خدنگ چشم زهگیر تو را کز دو صد دل بگذراند ناوک تیر تو را!
2 بند سودای غم یوسف زلیخا کی شدی گر بدیدی پیچ و تاب زلف زنجیر تو را؟!
3 رمز سامان تغافل آنقدر فهمیدهام کرده استاد ازل از نام تخمیر تو را!
4 جان کند بهزاد از راه تحیر تا ابد هرکجا بیند اگر او نقش تصویر تو را!
1 رفتن هوش از سرم تا ساربان محمل است ناقه شوق مرا در خاک مجنون منزل است
2 آنقدر مستم که نشناسم جنون را از خرد نشئه جام شراب من ز انگور دل است
3 قطره خونی که از زخم دل من میچکد نیست خون او شبنمی از شرم تیغ قاتل است!
4 دارم از فکر بلند خویش مضمون بلند صد فلاطون از کشاد معنیام پا در گل است!
1 رنگ رخسار تو از رخسار گل ننگ آورد گل اگر روی تو بیند رنگ از رنگ آورد
2 حلقه پر پیچ و تاب طره شبرنگ تو در خم چوگان خود صد دل به نیرنگ آورد
3 یابد اندر دهر همچون خضر عمر جاودان هرکه در آغوش خود یک شب تو را تنگ آورد
4 مست صهبای جمال انورت را حالتیست در خیالش تا ابد کی نشئه بنگ آورد؟!
1 اگر اینست تندی توسن جولان شتابش را غبار خاک شو تا وارسی بوس رکابش را!
2 ز تار رشته اندیشه دوزم جامه نازش حدیث نکهت گل میدرد طرف نقابش را
3 اگر خوانی خطی از مصحف رخساره لیلی نثار روضه مجنون نما نقد ثوابش را!
4 دل حیرتپرستم را نباشد جز تپش سودی مگر آرام بخشد جلوه او اضطرابش را؟!
1 ندارد میل الفت وضع آزادیپسند ما بود چون سرو عریانی به بر ما را پرند ما
2 صدای محمل راه نفس شد اضطراب دل به غیر از ناله کی خیزد دگر درد از سپند ما؟!
3 لب شیرین چو خسرو سرنوشت خامه ما شد شکر ریزد سراپا همچو نی از بند بند ما!
4 محیط یک جهان معنی شدیم امروز در عالم صدای کوس نوبت میزند کوه پهند ما
1 سرو نازش هر طرف با قامت دلجو گذشت شور و غوغای جهان از گنبد مینو گذشت
2 در چمن سنبل ز خجلت سر به پیش افکنده بود جانب گلشن مگر بویی ازآن گیسو گذشت؟!
3 در کمینگاه تغافل چشم او ره میزند محمل نازش اگر از گوشه ابرو گذشت
4 دود آه عاشقان فواره بر گردون زند گر سمند ناز او با جلوه از هرسو گذشت
1 آمد و در پیش من از ناز جولان کرد و رفت خاطرم را همچو زلف خود پریشان کرد و رفت
2 بس که سیلاب سرشکم آمد از جوش غمش قصر بنیاد دلم را سخت ویران کرد و رفت
3 دوش دیدم در چمن از ناز او را جلوهگر دست ما اندر گریبان گل به دامان کرد و رفت
4 بودم ایمان اگرچه در پیغمبر حسنش ولی کفر زلفش آمد و تاراج ایمان کرد و رفت
1 تا قضا کردست در قصر بلا بانی مرا چون حبابم نیست غم از خانه ویرانی مرا
2 بعد ازین کلک ادب از چوب سنبل میکنم زلف او تا گشت سرمشق پریشانی مرا
3 صورت نقشم نباید در قلم از لاغری شرم میدارم کشد گر خامه مانی مرا!
4 از کمال اعتباراتم چه میپرسی دگر!؟ نیست چون مردم گیا جز نام انسانی مرا!
1 حاجت من در دو عالم جز گل روی تو نیست روضه رضوان من غیر از سر کوی تو نیست!
2 از طواف کعبه و دیر و حرم ما را چه حظ؟! مسجد و محراب من غیر از سر کوی تو نیست!
3 یک دمی آسوده نبود این دل مجروح من لحظهای خالی ز سودای تکاپوی تو نیست!
4 آب و تاب سنبل زلف بتان دیدم ولی پیچ و تاب طره مرغوله موی تو نیست!