میکند نظاره تا بر روی از طغرل احراری غزل 203
1. میکند نظاره تا بر روی آن تنناز رقص
همچو آن طفلی که در گلشن کند از ناز رقص
...
1. میکند نظاره تا بر روی آن تنناز رقص
همچو آن طفلی که در گلشن کند از ناز رقص
...
1. تا قضا زد خیمه هستی درین نیلی بساط
شهد جام عیش را با زهر غم کرد اختلاط
...
1. گر نهای بلبل تو را از صحبت گلها چه حظ؟!
نیستی مجنون تو را از محنت لیلا چه حظ؟!
...
1. بید مجنون را به جز آشفتگی از بر چه حظ؟!
از صدای نغمه بلبل به گوش کر چه حظ؟!
...
1. هر کس که دارد یک دلبر فیض
محوست گویا در منظر فیض
...
1. تا شد از کتم عدم در ملک هستی بود شمع
دایه شد پروانه گویا در شب مولود شمع
...
1. بس که شب تا روز از غم گریهها دارد چراغ
از زبان شعله عرض مدعا دارد چراغ
...
1. از کمال روشنی در دیده شد جای چراغ
کس نباشد در جهان امروز همتای چراغ!
...
1. ای به خوبی در میان خوبرویان معترف
جبهه گل راست از شرم رخت داغ کلف!
...
1. یار ما را پیرهن از برگ گل باشد لطیف
از حریر پرتو مه بر رخش دارد نظیف
...
1. ای شوخ پریوشان آفاق
بر باده ده شکیب عشاق!
...
1. ای لعل لب تو جان عاشق
ابروی کژت کمان عاشق!
...