1 هرکه آمد به سوی خانه ما خواند شهبیت آستانه ما
2 ساز عشاق ما نوای تو شد این بود تا ابد ترانه ما!
3 بس که مجنون وادی عشقیم گشت عالم پر از فسانه ما
4 جز پریشانی کس نمیفهمد یک سر مو زبان شانه ما
1 ز خود بسیار دور افتادم از معنی قرینیها مرا سرمشق حیرانیست اکنون موی چینیها
2 توان در مزرع باغ جهان گل از ادب چیدن که صد خرمن نمایی حاصل ازین خوشهچینیها
3 مرادی کی بود غیر از تسلیبخش آرامش نباشد بهره لیلی را ازین محملنشینیها!
4 ز شرم آن که فردا محرم مهر بتان باشی به شبنم غوطه زن امروز از خجلت جبینیها
1 هر کس که رخ تو دید جانا عاشق به تو گشت آن زمانا
2 مرغ دل صد هزار عاشق در قید تو شد ز بحر دانا
3 تیر نگهت گذشت از جان ابروی کج تو چون کمانا!
4 خون شد دل ما چرا نگویی حرفی ز وفا از آن دهانا؟!
1 چاک است گویا پیراهن صبح انجم بریزد از دامن صبح
2 شبگیر میکن گر میتوانی نظاره مهر از روزن صبح
3 مانند خور باش تا بگذرانی تیر اجابت از جوشن صبح
4 سودای غم را دیگر علاجی هرگز نباشد جز روغن صبح!
1 تا ز عکس خویش کردی سرفراز آیینه را باشد اندر روی تو روی نیاز آیینه را
2 دیده شد تا محرم نظاره رخسار تو حیرت ما کرد آخر ترکتاز آیینه را
3 شمعسان پروانه عکس خود آرد در بغل گر همین باشد غم سوز و گداز آیینه را
4 آنقدر فهمیدهام از صورت تحقیق دل در حقیقت نیست آیین مجاز آیینه را!
1 چون نی گرفته ملک جهان را فغان ما نبود به غیر ناله متاع دکان ما
2 ما عاشقیم و شهره آفاق گشتهایم عالم پر است از سخن و داستان ما
3 در جیب فکر خلوت هستی گزیدهایم باشد زبان خامه کنون ترجمان ما
4 جز نقش نام شهرت ما نیست از نگین عنقا بود به عالم امکان نشان ما
1 هیچ در ملک جهان چون او پریرخسار نیست اهرمن را بهتر از گیسوی او زنار نیست!
2 هر زمان چون شمع اندر خانه دل بینمش سد راه آن پری هرگز در و دیوار نیست!
3 عرض حاجاتت حجاب عکس مطلب میشود جز نفس آیینه دل را دگر زنگار نیست!
4 کیست باشد در شب هجران انیس و همدمش؟! جز خیال لیلی در مجنون دگر غمخوار نیست!
1 اینست اگر ساز بم و زیر جهان را بیپرده مکن نغمه مضراب زمان را!
2 با خط ادب ساز تو از سرمه سیاهی در حرف خموشی چه قلم بند میان را!
3 گردد خط حیرت اثر شوق فتوحت چون غنچه اگر مهر کنی قفل دهان را
4 کی بخیه کند خاک لب دامن نازش مهتاب بود محرم اگر زخم کتان را؟!
1 در کشور ملاحت شاهی تو را تمام است شمشاد و سرو و طوبی با قامتت غلام است
2 در هر کجا که بینم اوصاف خلق و خویت با سومنات و مسجد «ما قال » زین کلام است
3 چون غنچه لب گشایم وصف تو را نمایم غیر از حدیث رویت دیگر مرا حرام است!
4 حسن بتان عالم رو در زوال دارد در اوج خوبرویی مهر تو را قیام است
1 آتش عشق که خاکم تحفه بر باد آورد ننگ هستی آبروی نیستی یاد آورد؟!
2 خامه میلغزد ز دستش از کمال لاغری صورت ما بر قلم هرگه که بهزاد آورد
3 حلقه کن دام امید از حلقه گیسوی او تا قضا نخچیر ما در دام صیاد آورد
4 سر خط ما را سفیدی نیست این بخت سیه شادکامی را کجا در طبع ناشاد آورد؟!