17 اثر از غزلیات در دیوان اشعار طبیب اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار طبیب اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار طبیب اصفهانی

1 کدام شب که فغانم بآسمان نرسد خدا کند که ز دوری کسی بجان نرسد

2 از آن همیشه ترا سر بر آستان دارم که پای غیر برین خاک آستان نرسد

3 من و گلی که زبس سرکشی درین گلشن بشاخ گلبن او دست باغبان نرسد

4 هزار شکوه گر از دوست باشدت بر دل نهفته دار که شرطست بر زبان نرسد

1 زبامی چو بینم که ماهی برآید بیاد توام از دل آهی برآید

2 زدل هر دمم گرنه آهی برآید کی از کنج چشمش نگاهی برآید

3 ندارد ملک چون سرداد خواهان چه از ناله دادخواهی برآید

4 بسی تیره روزم، بود کز کناری شبم را فروزنده ماهی برآید

1 مرا کام دل گر زیاری برآید خوشم، گر پس روزگاری برآید

2 زهم گر بر آید دو عالم چه پروا مبادا که یاری ز یاری برآید

3 بما چند کاوش، حذر کن ز آهی که از سینه دلفگاری برآید

4 فکندیم کشتی ببحری و مشکل کزو پاره ای از کناری برآید

1 می‌رود از خویش دل چون دیده حیران می‌شود ای خوش آن عاشق که محو روی جانان می‌شود

2 دور از انصافست کز بهر دعا برداشتن آشنا دستی که با چاک گریبان می‌شود

3 از شکفتن می‌رود بر باد گل‌های چمن گریه می‌آید مرا بر هرکه خندان می‌شود

4 در جهان بخت سیه روشندلان را لازمست تیره چون گردید شب اختر نمایان می‌شود

1 تا بدلجوئی من لعل تو خندان نشود خاطرم جمع از آن زلف پریشان نشود

2 افتد از آب چو گوهر ز صفا می افتد جای رحمست بر آن دیده که گریان نشود

3 آنکه از محنت هجر تو مرا گریان کرد دارم امید که از وصل تو خندان نشود

4 خاکبازی برهت نیست مسلم بکسی که بخاک از ستم عشق تو یکسان نشود

1 هرگز بیاد ما زر و گوهر نمی رسد ما را بیغیر یار بخاطر نمی رسد

2 اشگی بدیده کی رسد از گرمی جگر از شیشه این شراب بساغر نمی رسد

3 در پیش ما که بی سروسامان عالمیم دردسری بمنت افسر نمی رسد

4 دل معرفت ز عشق پذیرد که آینه روشنگری چو نیست بجوهر نمی رسد

1 گفتی از جور فراقت چه بمن می گذرد آنچه از باد خزانی بچمن می گذرد

2 خونم از شوق بجوش آمده ای همسفران تا کجا حرف عزیزان وطن می گذرد

3 بسراغم همه جا گریه کنان می آئی گر بدانی که بغربت چه بمن می گذرد

4 طرفه راهیست ره عشق که هر کس سرکرد از غم جان و ز اندیشه تن می گذرد

1 قسمتم کاش بآنکوی کشد دیگر بار که از آن مرحله من دل نگران بستم بار

2 بتو محتاج چنانم که فقیری بدرم بتو مشتاق چنانم که غریقی بکنار

3 بی تو بر سینه زنم هر چه درین ناحیه سنگ بی تو بر دل شکنم هرچه درین باد به خار

4 همه در وصل و ندانم بکه نالم از هجر همه سرمست و ندانم بکه گویم زخمار

1 به دل دارم غم عشقی نهان از محرمان خوش‌تر بلی گنج نهانی را نباشد پاسبان خوش‌تر

2 به طاعت کن ز پیری میل در عهد شباب افزون که خوش باشد ز پیران پارسایی وز جوان خوش‌تر

3 دهم جان و وفا را مشتری گردم به صد منت که کالای وفا با شد برم از نقد جان خوش‌تر

4 در آن گلشن که با گلبنش سرکش گر از غیرت برآرد عندلیب خسته از خار آشیان خوش‌تر

1 قسمتم گرمی بازار نگردد هرگز کس خریدار من زار نگردد هرگز

2 ای خوش آن می که چو هشیار کشد ز آن گردد آنچنان مست که هشیار نگردد هرگز

3 من و آن گوهر ارزنده که پیرامن آن بس گرانست خریدار نگردد هرگز

4 ای خوش آن دام که اندیشه آزادی آن در دل مرغ گرفتار نگردد هرگز

آثار طبیب اصفهانی

17 اثر از غزلیات در دیوان اشعار طبیب اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار طبیب اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی