نمودی گاه زلف عنبرین از طبیب اصفهانی غزل 120
1. نمودی گاه زلف عنبرین گه خال مشکینم
ندانستم که بیرون برد از کف دل، کدامینم
...
1. نمودی گاه زلف عنبرین گه خال مشکینم
ندانستم که بیرون برد از کف دل، کدامینم
...
1. حکایتها که بعد از من تو خواهی گفت با خاکم
کنون تا زندهام بینی بگو با جان غمناکم
...
1. نیست مهر تو متاعی که بجان بفروشم
گرچه ارزان خرم این جنس و گران بفروشم
...
1. خاک درت بمژگان خوش آنکه رفته باشم
در زیر سر نهاده خشتی و خفته باشم
...
1. باین خوشم که زدردت بدیده خواب ندارم
ولی دریغ که دردم فزون و تاب ندارم
...
1. بس که دیدم سستعهدی از تو دل برداشتم
از تو ای پیمانشکن امید دیگر داشتم
...
1. غافل مشو از حال من بیسروسامان
من با تو چنانم که به ابسال سلامان
...
1. نهانی رازهای دوستداران
کی میگوید به دشمن دوست، یاران؟
...
1. نگارینا دل پر درد من بین
دل پر درد غم پرورد من بین
...
1. هر کرا یاری برای خویشتن
ما و یار بیوفای خویشتن
...
1. دل می برد دل ای هوشمندان
آن عقد دندان آن لعل خندان
...
1. زبیدادت ننالد چون دل من؟
که هر دم می کنی در خون دل من
...