شدیم پیر و به دل داغ آن از طبیب اصفهانی غزل 144
1. شدیم پیر و به دل داغ آن جوان مانده
دمید صبح و همان شمع در میان مانده
...
1. شدیم پیر و به دل داغ آن جوان مانده
دمید صبح و همان شمع در میان مانده
...
1. ای که بر خاک شهیدان گذر انداختهای
قتل ما را چه به وقت دگر انداختهای
...
1. از ما نهفته با دگران یار بودهای
ما غافل و تو همدم اغیار بودهای
...
1. از ما درین گلستان جویند گر نشانی
بر گلبنی است ما را دیرینه آشیانی
...
1. از باده عشرت تو و رخسار چو ماهی
وز شرم محبت من و دزدیده نگاهی
...
1. از می لعل بکف تا دو سه جامی داری
نوش کن نوش که خوش عیش مدامی داری
...
1. به صید جسته از دامی چه خوش میگفت صیّادی
که از دام علایق گر توانی جست، آزادی
...
1. بساقی گفت در میخانه مستی
بدستی ساغر و مینا بدستی
...
1. ببخشا ای که میر کاروانی
به واپس ماندهای بر ره روانی
...
1. تو که ای امیر داری ز سراغ من فراغی
چه شود اگر بگیری ز غلام خود سراغی
...
1. چو باشد مایل بیداد شاهی
چه خیزد از فغان دادخواهی
...
1. چنین که باغم گرفته ام خو مخوان ببزمم به میگساری
که ظلم باشد میی که آن را کشد حریفی بناگواری
...