از سر کوی تو دردا که من از طبیب اصفهانی غزل 132
1. از سر کوی تو دردا که من دلنگران
بایدم رخت سفر بست بکام دگران
...
1. از سر کوی تو دردا که من دلنگران
بایدم رخت سفر بست بکام دگران
...
1. خفتن نتوان درین گلستان
از ناله شب نخفته مرغان
...
1. چه خوشست از تو گاهی مژه نیم باز کردن
بتلافی تغافل نگهی بناز کردن
...
1. جانا در انتظار تو شد روزگار من
و آن انتظار هیچ نیاید بکار من
...
1. اگر از حال ما پرسی بپرس از طرّهٔ جانان
پریشانان نکو دانند احوال پریشانان
...
1. از بَرَت کی من به این الفت جدا خواهم شدن
من تن و تو جان جدا از جان کجا خواهم شدن
...
1. بر من نیندازد نظر بی اعتباری را ببین
باشم براهش خوارتر از خار، خواری را ببین
...
1. شب چو بمیرم بسر کوی تو
زنده شوم صبحدم از بوی تو
...
1. دارم به چمن چه کار، بی تو
نشناسم گل زخار، بی تو
...
1. یاد آر ای که فارغ، در محملی نشسته
شکرانه فراغت از همرهان خسته
...
1. از نفس گرم من عالمی افروخته
می نگرم هر کرا ز آتش من سوخته
...
1. آرد شبیخون چون هجرت ای ماه
گیرد بلندی شبهای کوتاه
...