حیف از تو که ارباب سخن از طبیب اصفهانی غزل 156
1. حیف از تو که ارباب سخن را نشناسی
از مرغ چمن زاغ و زغن را نشناسی
...
1. حیف از تو که ارباب سخن را نشناسی
از مرغ چمن زاغ و زغن را نشناسی
...
1. دلی دارم که دارد اضطرابی
چو آن ماهی که دور افتد ز آبی
...
1. رفتند همرهان و تو در فکر منزلی
آه این چه غفلتست دریغا که غافلی
...
1. زصید من چه شود گر عنان بگردانی
عنان ز صید من ناتوانی بگردانی
...
1. زنکوئی آنچه باید همه را تمام داری
چه شود اگر بگوئی صنما چه نام داری
...
1. کردیم شبی روز غریبانه بدامی
المنته لله که رسیدیم بکامی
...
1. مشکل که دهد دست مرا با تو وصالی
تو نخل برومندی ومن خشگ نهالی
...
1. مسلمانان مرا حال تباهی
بود از گردش چشم سیاهی
...
1. یاد آرای ستمگر از حال خاکساری
روزی اگر بکویت بادآورد غباری
...