ساختی خوارم، بعاشق گلعذاران از طبیب اصفهانی غزل 60
1. ساختی خوارم، بعاشق گلعذاران این کنند؟
از نظر افکندیم، یاران بیاران این کنند؟
...
1. ساختی خوارم، بعاشق گلعذاران این کنند؟
از نظر افکندیم، یاران بیاران این کنند؟
...
1. مرا در سینه دل چون نافه تا پرخون نخواهد شد
نصیبم نکهتی زان طره شبگون نخواهد شد
...
1. کجا کسی غم شبهای تار من دارد
بحز وفا، که سری در کنار من دارد؟
...
1. جدا از روی تو چشمم چو خونفشان گردد
ز خون دل مژه ام شاخ ارغوان گردد
...
1. هرکه از خون جگر چون لاله ساغر میکشد
منت احسان کی از چرخ ستمگر میکشد
...
1. ترسم که چو جانم زتن زار برآید
از خلوت اندیشه من یار برآید
...
1. گریه نتوانست غم را از دل بیتاب برد
کی تواند کوه را از جای خود سیلاب برد
...
1. گفتی که با دلت غم هجران چه میکند
باد خزان ببین به گلستان چه میکند
...
1. گو روزگار هرچه تواند بما کند
ما و تو را مباد که از هم جدا کند
...
1. ترک چشمش که قصد جان دارد
زمژه تیغ بر میان دارد
...
1. مائیم و فراق دیده ای چند
بار غم دل کشیده ای چند
...
1. گرنه گل ناله ای از مرغ چمن گوش کند
ناله را مرغ چمن به که فراموش کند
...