1 بمن از ناز نگاهش نگرید نگه گاه بگاهش نگرید
2 رخ او چون گل وخطش چو گیاه گل این باغ و گیاهش نگرید
3 لشگر انگیخته عشقم از اشگ دشت پیمای سپاهش نگرید
4 از ره آتش نفسی می آید شعله آتش و آهش نگرید
1 آنان که برخسار تو چون من نگرانند دانند که زیبائی و ای کاش ندانند
2 ما کام دل خود زاسیری بستانیم از ما اگر این کنج قفس را نستانند
3 برخیز که خود را برسانیم بمنزل تا مردم این قافله در خواب گرانند
4 ساقی قدحی قسمت ما تشنه لبان کن زان می که حریفان همه بر خاک فشانند
1 دو هفته شد که زمن یار سرگران دارد بطاقتی که ندارم مگر گمان دارد
2 نگاه گرم برویت که می تواند کرد چنین که روی ترا شرم در میان دارد
3 گر از بهشت برین دور داردم غم نیست مباد دورم از آن خاک آستان دارد
4 بیا بشکور ما ای که عافیت خواهی دیار ما نه زمین و نه آسمان دارد
1 از خشم و کین نگاه تو کارم بجان رسد گرنه تلافیی زنگاه نهان رسد
2 کم کن جفا که پیش تو حرف شکایتم ترسم که رفته رفته زدل بر زبان رسد
3 در قتل ما که حسریتان شهادتیم تأخیری می کنید مبادا امان رسد
4 کامی ندیده ایم از آن کو، روامباد با دامن تهی کسی از گلستان رسد
1 مرا بتیست که دلها ازین ستم شکند که عهد بندد و بی موجبی بهم شکند
2 براه عشق توام کاش هر کجا خاری است گهی بدیده خلد گاه بر قدم شکند
3 فتاده ام چو بدامت خدای را صیاد روامدار که بال و پرم بهم شکند
4 بساغر دل پرخون ما چه خواهد کرد کسی که جام جمش گردهی بهم شکند
1 خط بر رخ یار خوش نباشد در گلشن و خار، خوش نباشد
2 رعناست اگر چه سرو آزاد پیش قد یار خوش نباشد
3 تو با دل شاد زی که ما را جز جان فگار خوش نباشد
4 هر چند خوشست باده اما با رنج خمار خوش نباشد
1 دل سوخت از شتاب و به دلبر نمیرسد این تشنهلب دریغ به کوثر نمیرسد
2 اشکم به دیده کی رسد از گرمی جگر از شیشه این شراب به ساغر نمیرسد
3 در پیش ما که بیسروسامان عالمیم دردسری به منت افسر نمیرسد
4 تا نیست درد ناله ندارد اثر دریغ روشنگری چو نیست به جوهر نمیرسد
1 دارم نظری با گل کو روی ترا ماند با ماه نوم عشقی است کابروی ترا ماند
2 مهریست بخورشیدم کو همچو رخت باشد آشفته ام از سنبل کو موی ترا ماند
3 بالاله از آنم خوش کو رنگ تو یادآرد از نکهت گل مستم کو بوی ترا ماند
4 بر نرگس این گلشن زان رو نگرانم من کو چشم سیه مست جادوی ترا ماند
1 از دیده ام فکندی وهنگام آن نبود کردی جدائی از من و شرط آنچنان نبود
2 ما را شبی بکوی تو ماندن گمان نبود چندان گمان بحوصله آسمان نبود
3 کشتی نهانم و بتو ترسم گمان برند بر دامن تو کاش زخونم نشان نبود
4 خوابت ربوده بود خیال کسی؟ که دوش می گفتمت فسانه و گوشت بر آن نبود
1 آن صبح امیدی که بدوران تو یابند صبحیست که از چاک گریبان تو یابند
2 هجران تو بی مصلحتی نیست که عشاق قدر شب وصل از شب هجران تو یابند
3 تا عهد وفا با تو ببندند حریفان ای کاش چون من سستی پیمان تو یابند
4 گردی تو گرفتار خود از ذوق اسیری یا بی تو اگر آنچه اسیران تو یابند