17 اثر از غزلیات در دیوان اشعار طبیب اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار طبیب اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار طبیب اصفهانی

1 هر دم بگوشه ای ز خیالت وطن گرفت عشق تو اختیار دل از دست من گرفت

2 گفتم ز سیر باغ گشاید مگر دلم گل بی تو خوش نبود دلم در چمن گرفت

3 در بزم روزگار بسان سبوی می باید بهر دو دست سر خویشتن گرفت

4 دوری زمردمان نه همین شرط عزلتست باید ز خود کناره درین انجمن گرفت

1 رفتم و برگشتنم دیگر بکوی یار نیست رفتنم از کوی او این بار چون هر بار نیست

2 گر روم کمتر بکویش به که در کویش مرا باعث خواری بجز آمد شد بسیار نیست

3 ریخت از گلبن گل و افغان که ما را باغبان رخصت نظاره داد اکنون که گل دربار نیست

4 مشت خاکی کز پس عهدی فشاندی بر سرم می شناسم ای صبا، از آستان یار نیست

1 ما را که با تو غیر وفا در میانه نیست بی جرم می کشی تو و هیچت بهانه نیست

2 از دل کدام شب که مرا خون روانه نیست باشم شهید عشق وجزاینم نشانه نیست

3 شادم زبی تعلقی خود که در چمن هرگز مرا بشاخ گلی آشیانه نیست

4 هر چند دست و پا زند وتا کجا رسد غرقه درین محیط که هیچش کرانه نیست

1 چو خنجر ستم آن ترک لشگری برداشت دلم ستمکشی واو ستمگری برداشت

2 منم که روز ازل از من آسمان و زمین محبت پدری مهر مادری برداشت

3 خوشم بضعف تن اما فغان که صیادم زصید من نظر از عیب لاغری برداشت

4 ز سنگ حادثه ایمن شود کسی که بتن نهال هستی او ننگ بی بری برداشت

1 چون رحمتت فزاید بر عذرخواهی ای دوست عذر گناه خواهم با بی‌گناهی ای دوست

2 خواندی در آستانت روزی گدای خویشم زان روز ننگم آید از پادشاهی ای دوست

3 دریا همه گرفتم ساحل شودچه حاصل اکنون که گشت ما را کشتی تباهی ای دوست

4 تابنده اختری کو، کز پرتوی درآرد تاریک شام ما را از این سیاهی ای دوست

1 کسی راه غمش را سر نبردست ازین خونخواره ره جان درنبردست

2 چه دامست این که یک فرخنده طایر برون زین دام بال و پر نبردست

3 بجز من کاورم دین و دلت پیش کسی کالا بغارتگر نبردست

4 هلاک همت آن تشنه کامم که نام چشمه کوثر نبردست

1 در حلقه خوبان چو تو یک عربده جو نیست افسوس که چون روی تو خوی تو نکونیست

2 خم در قدحم ریز که در میکده عشق سیرابی ما تشنه لبان کار سبو نیست

3 بی بخیه بهم باز نیاید لب زخمی آن چاک دل ماست که دربند رفو نیست

4 گویا که غلط کرده ره گلشن کویش امشب که نسیم سحری غالیه بو نیست

1 رفت حسن تو و عشقت بدل من باقیست رونق افتاده از آن گلشن و گلخن باقیست

2 از فراق تو از آن روی ننالم که هنوز شربت وصل ترا وقت چشیدن باقیست

3 مردم دیده ام از حسرت رویت بازست خانه با خاک برابر شد و روزن باقیست

4 زندگی بار سفر بست و هوس بازبجاست کاروان رفت ازین منزل و برزن باقیست

1 چو بگذری به تل عاشقان دکانی هست در آن دکان چو نکو بنگری جوانی هست

2 یکی جوان که زآوازه نکوئی او نهی چو گوش بهر کوچه داستانی هست

3 گمان مکن که چو آن عارض و چو آن قامت گلی بباغی و سروی ببوستانی هست

4 پس از سلام که این شیوه بشیرانست زمین ببوس و بیان کن گرت بیانی هست

1 زدی بتیغم و از جبهه تو چین برخاست باین خوشم که ترا چینی از جبین برخاست

2 نشست بر رخ گلها زرشگ گرد ملال چو سنبل ترت از گرد یاسمین برخاست

3 مرا که ذوق اسیری کشد بصید گهی ازین چه سود که صیاد از کمین برخاست

4 چه کرده ام؟ که بقصدم چو آسمان افکند خدنگی، از دو جهان بانگ آفرین برخاست

آثار طبیب اصفهانی

17 اثر از غزلیات در دیوان اشعار طبیب اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار طبیب اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی