برگیر مهر از آنکه بکام از طبیب اصفهانی غزل 24
1. برگیر مهر از آنکه بکام دل تو نیست
برکن دل از کسی که دلش مایل تو نیست
...
1. برگیر مهر از آنکه بکام دل تو نیست
برکن دل از کسی که دلش مایل تو نیست
...
1. سینه گرم و مژه خونبار و سحر نزدیکست
با خبر باش که آهم باثر نزدیک است
...
1. هر کسی را که چو من دیده خونباری هست
می توان یافت که در پای دلش خاری هست
...
1. کاروان عشق را بانگ درای دیگرست
گوش ما بر ناله دردآشنای دیگرست
...
1. دلتنگم و پرواز گلستان هوسم نیست
گلزار به آسایش کنج قفسم نیست
...
1. میرسد یار و دریغا سروسامانم نیست
تحفه ای جز گهر اشگ بدامانم نیست
...
1. هر دم بگوشه ای ز خیالت وطن گرفت
عشق تو اختیار دل از دست من گرفت
...
1. رفتم و برگشتنم دیگر بکوی یار نیست
رفتنم از کوی او این بار چون هر بار نیست
...
1. ما را که با تو غیر وفا در میانه نیست
بی جرم می کشی تو و هیچت بهانه نیست
...
1. چو خنجر ستم آن ترک لشگری برداشت
دلم ستمکشی واو ستمگری برداشت
...
1. چون رحمتت فزاید بر عذرخواهی ای دوست
عذر گناه خواهم با بیگناهی ای دوست
...
1. کسی راه غمش را سر نبردست
ازین خونخواره ره جان درنبردست
...