17 اثر از غزلیات در دیوان اشعار طبیب اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار طبیب اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار طبیب اصفهانی

1 تا بمن از ناز ساقی سرگران افتاده است همچو شمع محفلم آتش بجان افتاده است

2 خواهش دنیا دگر در دل نمی گنجد مرا داغ آنجا کاروان در کاروان افتاده است

3 دل جدا از حلقه زلفش نمی گیرد قرار همچو آن مرغی که دور از آشیان افتاده است

4 تا بسیر گلستان برخاست آن رشگ بهار گل زبیقدری ز چشم باغبان افتاده است

1 دیگر دلم خدنگ جفا رانشان شدست جرمی ز من مگر بتو خاطرنشان شدست؟

2 بی وعده آمدی که زشادی شوم هلاک دل در گمان که یار بمن مهربان شدست

3 پاکست دامنش ولی از اختلاط غیر حق با دل منست اگر بدگمان شدست

4 تا بسته باز رخت سفر، در قفای یار صد کاروان اشگ ز چشمم روان شدست

1 عشقم آتش زد و از وی اثری پیدا نیست وه ازین آتش پنهان شرری پیدا نیست

2 بخدنگم چوزدی سینه گرمم مشکاف که ز پیکان تو در دل اثری پیدا نیست

3 شمع آخر شد و پروانه ز پرواز نشست چکنم آه شبم را سحری پیدا نیست

4 بخت بدبین که اسیریم بکاخی که درو رخنه ای نیست هویدا و دری پیدا نیست

1 از حال ما چه پرسی ای بیوفا که چون است دارم دل خرابی از غصه تو خونست

2 از شغل می پرستی بازم مدار ناصح چون عشق کامل افتاد همسایه جنونست

3 هرگز بدل ندارم کین از جفای دشمن در وی درو نماند این کاسه سرنگونست

4 دارد طبیب عشقی پیداست از سرشگش از پرده دل آید اشگی که لاله گونست

1 برگیر مهر از آنکه بکام دل تو نیست برکن دل از کسی که دلش مایل تو نیست

2 تا چند گوئیم که بخوبان مبند دل ناصح ترا چکار، دل من دل تو نیست

3 دادی نویدی وصلم و خرسند نیستم با یکدیگر یکی، چو، زبان و دل تو نیست

4 ره در دلش که سخت تر از سنگ خاره است ای دیده غیر گریه بی حاصل تو نیست

1 سینه گرم و مژه خونبار و سحر نزدیکست با خبر باش که آهم باثر نزدیک است

2 به رفیقان وطن کیست که از ما گوید که بساحل نرسیدیم و خطر نزدیکست

3 منم آن باغ که دارد بکمین صد آفت زین چه حاصل که نهالم بثمر نزدیکست

4 بطلب کوش که تا منزل مقصود طبیب راه دورست ولی پیش نظر نزدیکست

1 هر کسی را که چو من دیده خونباری هست می توان یافت که در پای دلش خاری هست

2 دلخراش است دگر ناله مرغان چمن در خم دام مگر تازه گرفتار هست

3 قفس ایکاش که بر شاخ گلی آویزند بلبلی را که بدان حسرت گلزاری هست

4 مایه ریزش او می رسد از عالم غیب هر کرا همچو صدف دست گهرباری هست

1 کاروان عشق را بانگ درای دیگرست گوش ما بر ناله دردآشنای دیگرست

2 بر دل تنگم در فیضی است هر زخم ستم بر تنم هر داغ باغ دلگشای دیگرست

3 شمع ما را از نسیم صبحدم اندیشه نیست روشنائی، محفل ما را ز جای دیگرست

4 زندگی بی آه و اشگم نیست ممکن همچو شمع در دیار عاشقان آب و هوای دیگرست

1 دلتنگم و پرواز گلستان هوسم نیست گلزار به آسایش کنج قفسم نیست

2 می گریم و چون شمع امیدی ز کسم نیست می نالم ومانند جرس دادرسم نیست

3 در هجر تو بایست که یک عمر بنالم افسوس که از ضعف بجز یک نفسم نیست

4 گرم است ز بس صحبت دستم بگریبان مخمورم و بر ساغر می دسترسم نیست

1 میرسد یار و دریغا سروسامانم نیست تحفه ای جز گهر اشگ بدامانم نیست

2 عاشقم عاشق و پروا، ز رقیبانم نیست آتشم آتش و پروا، ز مغیلانم نیست

3 در تماشای بهشتم ز خیال رخ دوست خارخاری بدل از روضه رضوانم نیست

4 محمل امشب ز سرشگم خطر از گل دارد کاروان را خبر از گریه پنهانم نیست

آثار طبیب اصفهانی

17 اثر از غزلیات در دیوان اشعار طبیب اصفهانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار طبیب اصفهانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی