1 برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم حیف از آن عمر که در پای تو من سرکردم
2 عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران سادهدل من که قسم های تو باور کردم
3 به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود زآن همه ناله که من پیش تو کافر کردم
4 تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار گشتم آواره و ترک سر و همسر کردم
1 عشقی که درد عشق وطن بود درد او او بود مرد عشق که کس نیست مرد او
2 چون دود شمع کشته که با وی دمیست گرم بس شعلهها که بشکفد از آه سرد او
3 بر طرف لاله زار شفق پر زند هنوز پروانه تخیل آفاق گرد او
4 او فکر اتحاد غلامان به مغز پخت از بزم خواجه سخت به جا بود طرد او
1 نه عقلی و نه ادراکی و من خود خاک و خاشاکی چه گویم با تو کز عزت ورای عقل و ادراکی
2 نه مشکاتم که مصباح جمال عشقم افروزد چه نسبت نور پاکی را به چون من خاک ناپاکی
3 نه آتش هم به چندین سرکشی خاکستری گردد پس از افتادگی سر وامگیر ای نفس کز خاکی
4 بکاهی شب به شب چون ماه و در چاه محاق افتی اگر با تاج خورشیدی وگر بر تخت افلاکی
1 مایه حسن ندارم که به بازار من آیی جانفروش سر راهم که خریدار من آیی
2 ای غزالی که گرفتار کمند تو شدم باش تا به دام غزل افتی و گرفتار من آیی
3 گلشن طبع من آراسته از لاله و نسرین همه در حسرتم ای گل که به گلزار من آیی
4 سپر صلح و صفا دارم و شمشیر محبت با تو آن پنجه نبینم که به پیکار من آیی
1 ای صبا با تو چه گفتند که خاموش شدی چه شرابی به تو دادند که مدهوش شدی
2 تو که آتشکده عشق و محبت بودی چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدی
3 به چه دستی زدی آن ساز شبانگاهی را که خود از رقت آن بیخود و بیهوش شدی
4 تو به صد نغمه زبان بودی و دلها همه گوش چه شنفتی که زبان بستی و خود گوش شدی
1 چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم
2 چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم
3 خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر من اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردم
4 فشردم باهمه مستی به دل سنگ صبوری را زحال گریهٔ پنهان حکایت با سبو کردم
1 هر سحر یاد کز آن زلف و بناگوش کنیم روز خود با شب غم دست در آغوش کنیم
2 بلبلانیم که گر لب بگشائیم ای گل همه آفاق در اوصاف تو مدهوش کنیم
3 شب هجران چو شود صبح و برآید خورشید داستان غم دوشنیه فراموش کنیم
4 هوش اگر آفت عشق تو شود زان لب لعل عشوه ای صاعقه خرمن آن هوش کنیم
1 ای دل به ساز عرش اگر گوش میکنی از ساکنان فرش فراموش میکنی
2 گر نای زهره بشنوی ای دل به گوش هوش آفاق را به زمزمه مدهوش میکنی
3 چون زلف سایه پنجه درافکن به ماهتاب گر خواب خود مشوش و مغشوش میکنی
4 عشق مجاز غنچه عشق حقیقت است گل گو شکفته باش اگر بوش میکنی
1 به تیره بختی خود کس نه دیدم و نه شنیدم ز بخت تیره خدایا چه دیدم و چه کشیدم
2 برای گفتن با دوست شکوه ها به دلم بود ولی دریغ که در روزگار دوست ندیدم
3 وگر نگاه امیدی بسوی هیچکسم نیست چرا که تیر ندامت بدوخت چشم امیدم
4 رفیق اگر تو رسیدی سلام ما برسانی که من به اهل وفا و مروتی نرسیدم
1 تا کی در انتظار گذاری به زاریم باز آی بعد از اینهمه چشم انتظاریم
2 دیشب به یاد زلف تو در پرده های ساز جان سوز بود شرح سیه روزگاریم
3 بس شکوه کردم از دل ناسازگار خود دیشب که ساز داشت سرسازگاریم
4 شمعم تمام گشت و چراغ ستاره مرد چشمی نماند شاهد شب زنده داریم