1 خار وگل از هوای تو دمساز آتش است نازی که می کشیم همین ناز آتش است
2 در فتنه هیچکس به خموشی نمی رسد راز نگفته شوخ تر از راز آتش است
1 یک سخن دارم دو عالم گوش باد ساغر زهری کشیدم نوش باد
2 جلوه پیرا گشته دور از چشم بد عالمی خمیازه آغوش باد
1 شهرت مجنون بهاری غیر رسوایی نداشت راز عاشق خاطر افسانه پیرایی نداشت
2 برق رسوایی کجا و خرمن طاقت کجا هر که آهی داشت سامان شکیبایی نداشت
1 خوابهای بی اثر تأثیر فریاد من است بیزبانی گلستان خاطر شاد من است
2 حلقه دامش رم از چشم غزالان می کند شرم طفلی سخت دامنگیر صیاد من است
1 چون دور ز وصل یار می بوده است دل در بر من چه کار می بوده است
2 هر روز به رنگ تازه می خندد این داغ چه خوش بهار می بوده است
1 بهار و گریه صید تو صبح اقبال است که سبز گشتن دام و قفس پر و بال است
2 حریم کعبه بخشش بهشت راحت ما خطاست صید اگر نامه های اعمال است
1 حرف عشق دوست را افسانه می دانیم ما سایه های بید را دیوانه می دانیم ما
2 قصه شیرین مجنون یک حدیث درد ماست عاشقی را در پر پروانه می خوانیم ما
1 به رنگ لاله می جوشد پری جای شکار اینجا به خون رنگ و بوی خویش می غلتد بهار اینجا
2 ره شوق تو بازیگاه طفلان است پنداری ز شوخی هر طرف دیوانه می رقصد بهار اینجا
1 ز پرده های خموشی شنو فغان مرا به غیر غنچه نفهمد کسی زبان مرا
2 نمی شود نفسی غافل از دلم صیاد قفس به زیر نگین دارد آشیان مرا
1 از می تجربه میخانه افلاک پر است جام مستی شده سرشار که از خاک پر است
2 سنگ طفلان چه که هر نقش قدم جام جم است درخرابات جنون آینه پاک پر است