1 بیا که فال جنون کرده ایم جنگ تو را به نرخ گوهر دل می خریم سنگ تو را
2 نشان راست چرا از دلم نمی پرسی که برده است به چشم نشان خدنگ تو را
1 زمین که گنج روان گفته خاک راه تو را به حشر پس ندهد کشته نگاه تو را
2 خلد به دیده محشر خدنگ بیداری به خواب بیند اگر شور صیدگاه تو را
3 فریب چرب زبانان نوید وصل دهد هلاک پرسش مژگان عذر خواه تو را
1 چه داد شکر دهم شوق آرزوی تو را طواف اگر نکند قبله گاه کوی تو را
2 غبار عنبر خاکسترم سفیده صبح طراوت شب من کرده عشق بوی تو را
3 اشک من پرورده گلزار سر کوی تو را جوش بلبل از حیا باشد گل روی تو را
4 آرمیدن در دل عاشق زیارت می کند کرده محراب تسلی یاد ابروی تو را
1 به عالمی ندهم ذوق می پرستی را شکسته دل نکنم گریه های مستی را
2 به کوی عشق ز بس صاحب اعتبار شدیم به ما سپرد غم اسباب تنگدستی را
1 از سر بگذار خودنمایی را تا فاش بینی آشنایی را
2 شایسته شرطه گر دلی داری با بحر گذار ناخدایی را
1 ز عندلیب چه پرسی نشان خانه ما که پی نبرد صبا هم به آشیانه ما
2 بهار رفت (و) نچیدیم جز گل حسرت ز آب گریه مگر سبز گشت حاصل ما
1 گل غم داغ جنون سوخته تا بر سر ما تشنه خون تمناست لب ساغر ما
2 گرمی عشق و سیه بختی و دلسوختگی می توان دید در آیینه خاکستر ما
1 عهد تمکین با دل دیوانه بستن کار ما خاطر خود را ز هر اندیشه خستن کار ما
2 هر نفس بست و گشادی هست در دست خیال کار دل افتادن اندر دام و جستن کار ما
3 گل اگر در پیرهن باشد جنون را نشتر است نیست خار حرف در خاطر شکستن کار ما
1 شد فزون بیغم شکست خاطر دلگیر ما کو خراجی تا کند بار دگر تعمیر ما
2 در بیابان جنون خضریم کز سودای عشق موج آب زندگی شد حلقه زنجیر ما
1 بهر پاس عشق خاموشی نشد دمساز ما پر بلند افتاده بود این پرده آواز ما
2 آنقدر وسعت ندارد زود رسوا می شود آسمان را نیست تاب شوخی پرواز ما