1 نسیم بی نیازی کرد تا روشن چراغم را هوای ناامیدی برد از سر کشت باغم را
2 ز گلشن می برد بی اختیارم دشت پیمایی پریشان کرد زلف سایه سروی دماغم را
1 صبح بیدار ندارد نظر پاک مرا آب در شیر کند دیده نمناک مرا
2 راز او خجلت رسوایی محشر نکشد نتوان جست به صحرای عدم خاک مرا
3 اختیارش تر صاف است چراغش روشن شعله محراب دعا کرده دل پاک مرا
1 کرده ای لبریز می جام مرا کرده ای لبریز می جام مرا
2 می رود از خاطرت بی اختیار گر نویسی بر زبان نام مرا
1 گشته سودای غمش هم درد و هم درمان مرا می تراود آب خضر از آتش پنهان مرا
2 ساخت اول حلقه زنجیرم از چشم غزال چون به صحرا برد سودای تو از زندان مرا
3 زد فلک از اخترم بر سر گل سرگشتگی بسکه دید از گردش چشم تو سرگردان مرا
1 ز پرده های خموشی شنو فغان مرا به غیر غنچه نفهمد کسی زبان مرا
2 نمی شود نفسی غافل از دلم صیاد قفس به زیر نگین دارد آشیان مرا
1 کرده ام مرغی سبکروحی امید و بیم را اضطرابم در بغل دارد گل تسلیم را
2 شوخی پرواز او بال گرفتاری خوش است می کنم در کنج عزلت سیر هفت اقلیم را
1 باشد خطر ز وصل جدایی کشیده را تیغ اجل در آب بود سگ گزیده را
1 کرده ام از غیر خیال دوست خالی سینه را از غبار آرزو شستم دل بی کینه را
2 آسمان را دل ز رشک عشرتم خالی نشد تا نزد بر شیشه ام سنگ شب آدینه را
1 صبح شد ساقی بده جام می دیرینه را تا بر افروزیم از این آتش چراغ سینه را
2 فصل گل تا از لب ساغر نگیری کام دل از میان هفته بیرون کن شب آدینه را
1 دیده آشوب نگاه فتنه پرداز تو را نیست پروای قیامت کشته ناز تو را
2 فیض خواری بین که رنج صید ما ضایع نشد دسته گل کرد از خون چنگل باز تو را
3 سرنوشت کار خود از من چه می پرسی؟ مپرس عشق می داند اسیر انجام و آغاز تو را