ز خاک اهل دل بوی وفایی از اسیر شهرستانی غزل 801
1. ز خاک اهل دل بوی وفایی می توان بردن
به هر دلبستگی مشکل گشایی می توان بردن
...
1. ز خاک اهل دل بوی وفایی می توان بردن
به هر دلبستگی مشکل گشایی می توان بردن
...
1. بهانه را پر پرواز می توان کردن
به وضع هر دو جهان ناز می توان کردن
...
1. گلزار مستمندان روی تو سیر دیدن
جان نیازمندان حرف از لبت شنیدن
...
1. خوش بهشتی است روی او دیدن
دل گرفتار موی او دیدن
...
1. به نهانخانه وحدت گذری پیدا کن
پیرو دل شو از خود خبری پیدا کن
...
1. حال زار مرا تماشا کن
اعتبار مرا تماشا کن
...
1. دل را به یاد مهر و وفا آشنا مکن
غافل به سوی خویش نگر فکر ما مکن
...
1. می بین چنین و یک نگه آشنا مکن
ترک جفا مکن مکن ای بیوفا مکن
...
1. قتل ارباب هوس نامزد ناز مکن
سوی این قوم نگاه غلط انداز مکن
...
1. جان بده ناکام و کام آرزو حاصل مکن
اینقدرها کار آسان را به خود مشکل مکن
...
1. زاهد به جان زهد که آزار من مکن
بیجا میانجی من و دلدار من مکن
...
1. زاهد به جز آزار ما کاری مکن کاری مکن
تا سبحهای داری به کف تسخیر زناری مکن
...