از قدش جلوه انتخاب فروش از اسیر شهرستانی غزل 694
1. از قدش جلوه انتخاب فروش
از رخش باده آفتاب فروش
...
1. از قدش جلوه انتخاب فروش
از رخش باده آفتاب فروش
...
1. ای کرده ز یاد ما فراموش
حیف است مکن وفا فراموش
...
1. تا به کس روشن نسازم کفر ایمان بار خویش
همچو شمع از خلق پنهان کرده ام زنار خویش
...
1. بیکسیم ساخت خریدار خویش
سوختم از گرمی بازار خویش
...
1. جایی که گل از ناله کند بال و پر خویش
چون ذره فتادیم به دام نظر خویش
...
1. نسخه دارد لعلش از چشم حیاپرداز خویش
بسکه حرف آهسته گوید نشنود آواز خویش
...
1. اشک بلبل نمک چش خویش
خنده گل خزانه بویش
...
1. گر از تو بشنویم جواب سلام خویش
بالای آفتاب نویسیم نام خویش
...
1. پرکاری معشوق نهان است در این باغ
هر جلوه ز هر شیوه نشان است در این باغ
...
1. اشک گلگونم به راه وعده می کارد چراغ
جلوه شمع قدی از خاک بردارد چراغ
...
1. بهارم گلستان در گلستان ضعف
غبارم کاروان در کاروان ضعف
...
1. همین دانسته چشمش جای می خون خوردن عاشق
نمی داند نگاهش دیدن از نا دیدن عاشق
...