عالم از جلوه تو خرم شد از اسیر شهرستانی غزل 563
1. عالم از جلوه تو خرم شد
سایه گل آفتاب شبنم شد
...
1. عالم از جلوه تو خرم شد
سایه گل آفتاب شبنم شد
...
1. گر چه مجنون را محبت از هوس زایل نشد
سست همت بین که هر نقش پیش محمل نشد
...
1. مرا چون غنچه هردم چاک دل از چاک میجوشد
ز کار بسته بند تازهام چون تاک میجوشد
...
1. در محبت اشک و آه بی محابا را چه شد
دل اگر گم گشت سامان دل ما را چه شد
...
1. می کنم پرواز ذوق جانفشانی را چه شد
در جوانی حال ایام جوانی را چه شد
...
1. ز خوی سرکشی دل در بر امّید میرقصد
که در بزمش دل هر ذره با خورشید میرقصد
...
1. تیغ بر کفش دیدم خون من به جوش آمد
خنده زد گل زخمی ناله در خروش آمد
...
1. رفتم از هوش نگاه که به یادم آمد
آب گشتم سر راه که به یادم آمد
...
1. کو ذره ای که صد خور بار جفا نداند
کو شبنمی که صد گل درس وفا نداند
...
1. چشم ما پاک بود پاک حیا می داند
دل ما صاف بود صاف وفا می داند
...
1. دل آتشپرستم شعله از اخگر نمیداند
شعورم گر شود ساقی می از ساغر نمیداند
...
1. به دل اضطرابی دعا می رساند
مگر روز وصلی خدا می رساند
...