88 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی

1 ز رنگین شیوه ها گلزار بلبل آفرین دارد تبسم زیر لب خنجر به کف چین بر جبین دارد

2 ز گرد کین دل گر شیشه بینی آب شمشیر است چو دشمن صاف گردد زهر در زیر نگین دارد

3 چه بیدود آتشی دارد قناعت گلخنش گلشن جدا هر شعله صد گنج شرر در آستین دارد

4 خراش ناله زنجیر دام عیش می گردد گرفتار جنون کی خاطر اندوهگین دارد

1 نیست درویش آنکه از تاراج عزت بگذرد گر گذشتی دارد از ملک قناعت بگذرد

2 زندگی بی عشق یعنی دانه ای در زیر خاک حیف از اوقاتی که بی شغل محبت بگذرد

3 بینوایی ذوق بخشیدن نمی داند که چیست آنکه دارد بیشتر عمرش به خجلت بگذرد

4 پرنیان صبحدم یک چاک پیراهن شود گر ز گلگشت چمن با این نزاکت بگذرد

1 دل اگر گم شده دلدار سلامت باشد هر چه خواهد بشود یار سلامت باشد

2 وصل حیران رخت شوخی مژگان تو گشت سر محرومی دیدار سلامت باشد

3 هستیم فرش مغیلان عدمم بستر نیش یا رب آن گلبن بیخار سلامت باشد

4 زاهد از دست تو آخر به جلا خواهم زد مستی کوچه و بازار سلامت باشد

1 خار گلزار وفا گل می‌کند بیزبانی کار بلبل می‌کند

2 با دلش یکرنگی ما بیشتر عشوه در کار تغافل می‌کند

3 مفت من آیینه روی تو را جام می هر لحظه گل گل می‌کند

4 شکوه رنگین بهار درد و داغ شوقش اظهار تجمل می‌کند

1 گر دست هوای تو به دلها نگذارد خمیازه گلها به چمن پا نگذارد

2 از بسکه زیاد مژه ات محشر نیش است ترسم که تپیدن به دلم پا نگذارد

3 سرو تو چه شد کز چمن دیده نروید یادش نتواند که به دل پا نگذارد

4 دارم گلی از بزم کسی جای دل امشب آیا بگذارد به منش یا نگذارد

1 همچو خس آیینه پرداز شرارم کرده اند همچو جوهر وقف تیغ آبدارم کرده اند

2 تا کنم پرواز بال از زخم تیغم داده اند تا سبک برخیزم از پستی غبارم کرده اند

3 دور گرد صیدگاه التفاتم دیده اند وز تغافلهای پی در پی شکارم کرده اند

4 بهر زهر آشامی غم کام تلخم داده اند از برای ترکتاز شعله خارم کرده اند

1 گریبان رشک گلشن می توان کرد گل چاکی به دامن می توان کرد

2 بنازم انتقام سینه صافی چها با جان دشمن می توان کرد

3 چمن پیرا ندانم جلوه کیست گل ناچیده خرمن می توان کرد

4 به کشتی رام یک دل می توان بود تماشای رمیدن می توان کرد

1 دلم ز دانه ناکشته دامنی دارد در این بهار که هر خوشه خرمنی دارد

2 حجاب دردسر یار می کشد ستم است گل بهار تماشا نچیدنی دارد

3 مباد حوصله گلستان غبار شود دلم ذخیره غافل شکفتنی دارد

4 نصیحتی ز صبا گوش کرده ام که مپرس نگفتنی است حدیثی که گفتنی دارد

1 اگر با دیده اعجاز محبت یار خواهد شد نگاهم روشناس دولت دیدار خواهد شد

2 از او جز کشتن خود حاجت دیگر نمی خواهم زبان را در ادب کی رخصت گفتار خواهد شد

3 کند گر همت پیر مغان یاری دینداران سوال معنی پیچیده ای زنار خواهد شد

4 خمار توبه گر دردسرم ز این بیش خواهد داد نگاه گرم می خونریز استغفار خواهد شد

1 به بزم شیخ و برهمن نشستنی دارد بساط مردم نادیده دیدنی دارد

2 غنیمت است که زنجیر سر بسر گوش است سخن نگفتن مجنون شنیدنی دارد

3 ستمگران تغافل منش چه می دانند که صیدم از نرمیدن رمیدنی دارد

4 دلم بهار شکست است تا شد از تو درست پذیره ای که چه رنگین تپیدنی دارد

آثار اسیر شهرستانی

88 اثر از غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار اسیر شهرستانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی