در دلم یاد یار می گذرد از اسیر شهرستانی غزل 527
1. در دلم یاد یار می گذرد
از خزانم بهار می گذرد
...
1. در دلم یاد یار می گذرد
از خزانم بهار می گذرد
...
1. کسی که در دل خود از نیاز میگذرد
ز خاطر که به عمر دراز میگذرد
...
1. آفتی وام می توانم کرد
کار دل خام می توانم کرد
...
1. ترک غمت از کشتن و بستن نتوان کرد
این توبه به امید شکستن نتوان کرد
...
1. رخی از باده رخشان می توان کرد
گلی از شعله خندان می توان کرد
...
1. گریبان رشک گلشن می توان کرد
گل چاکی به دامن می توان کرد
...
1. وفا با خاکساری می توان کرد
خزانی را بهاری می توان کرد
...
1. هشیاریم از یاد تو بیهوش برآورد
بیهوشیم از خویش قدح نوش برآورد
...
1. دلی کجاست که سامان عیش ما گیرد
گلاب خون ز گل سایه هما گیرد
...
1. زبان ناله پر از شوخی تحریر می گیرد
دعا پنداری امشب دامن تأثیر می گیرد
...
1. ز اشکم غنچه در هرجا گلاب رنگ میگیرد
به خود کار شکفتن تا قیامت تنگ میگیرد
...
1. وفا به مهر و عداوت به کین نمیارزد
گشاد کار به چین جبین نمیارزد
...