1 قطره چون موج اضطراب افتد بر سرش خانه حباب افتد
2 هست ویرانه تر دماغ از سیل همچو آن گل که در شراب افتد
3 هوس آلوده صید دام هواست مست در سایه سحاب افتد
4 دل ما را عبث خراب مکن گل صدبرگ بی گلاب افتد
1 در حلقه زلف تو دلی چله نشین داشت دیوانه که اقبال رسا زیر نگین داشت
2 یک خنده گل دیر برآمد ز شکر خواب آیینه چو گل سر به سر چین جبین داشت
3 نقش قدم ما دل پر آبله ما از گرمی ره سینه سراغت به زمین داشت
4 در گلشن اقبال چه نامی که برآورد آن دل که شکست دل ما نقش نگین داشت
1 درد بیدرمان دوای جان بی آرام اوست تلخی مردن شراب صاف درد آشام اوست
2 کاسه های دیده مجنون که شد یکسان به خاک در بیابان طلب نقش پی گمنام اوست
3 جز خیال زلف او در دل نمی گنجد مرا موج این دریا نشان حلقه های دام اوست
4 آبروی پاکبازان محبت اشک ماست قبله آتش پرستان روی آتشفام اوست
1 آن دل که نام درد نداند سپند کیست آن دیده ای که نم ندهد مستمند کیست
2 گشتم غبار و باد ز باغم نمی برد دانم که نخل سایه سرو بلند کیست
3 گردیده است خانه دلها خراب از او تا سرمه خانه زاد غبار سمند کیست
4 هر برگ این چمن دل در خون تپیده ایست بلبل بگو تبسم گل زهرخند کیست
1 هر غنچه نشکفته نظر باز نگاهی است هر لاله دلسوخته سرچشمه آهی است
2 بتخانه به رنگینی صحرای جنون نیست هر سایه خاری شکن طرف کلاهی است
3 سامان وطن در گرو برگ سفر کن مگذار به جا شعله صفت گر همه آهی است
4 از همرهی گریه چه خونها که نخوردیم هر نقش قدم در ره این قافله چاهی است
1 همزبان بزم ما غیر از در و دیوار نیست باده می نوشیم اما نشئه ای در کار نیست
2 حسرت بسیار دامنگیر و مطلب سخت کوش هر قدم صدبار در راه تو مردن کار نیست
3 انتظار گرمی احباب کوه محنت است اهل دل را غم نمی باشد اگر غمخوار نیست
4 راه دارد دل به دل گر راه باشد سالها راز ما را قاصدی یا نامه ای در کار نیست
1 به لب هردم ز شادی شُکر این سودا نمیگنجد که در دام تغافل غیر صید ما نمیگنجد
2 طراز نوبهار عشرت ما چون که سرسبز است گل نشو و نما در جیب نخل ما نمیگنجد
3 در آیین وفا لب تشنه ذوق شهادت را به گوش بیقراری وعده فردا نمیگنجد
4 مرا دانسته از جام تغافل مست میسازد که در ظرف حریفان جوش این مینا نمیگنجد
1 مگشای پیش هر کس بار فسانه چون موج بند زبان ندارند اهل زمانه چون موج
2 کی بیمی از شکستن دارد به بحر هستی تا کشتیی نگردد صید کرانه چون موج
3 از خویش اگر گذشتیم راه برون شدن هست بحر شهادت است این ما در میانه چون موج
4 ما را غبار خاطر در بحر گریه سر داد او در کرانه چون دشت ما در میانه چون موج
1 پرده چشم سمن پیراهنت جای بوی پیرهن پیراهنت
2 از تنت جای عرق دل می چکد محشر آشوب من پیراهنت
3 ماه از شوق کتانی جان دهد گشته لبریز بدن پیراهنت
4 خوش خیالی جلوه اندام تو نازکی مضمون سخن پیراهنت
1 گلزارها ز اشک جگرتاب چشم کیست ویرانه ها نمونه ای از آب چشم کیست
2 هرگز خیالت از نظر ما نمی رود دانسته ای که سیر رخت باب چشم کیست
3 شبنم چکد ز گلبن شوخ شرارها صحرای جستجوی تو سیراب چشم کیست
4 هر آسمان نشان دهد از تخته پاره ای عالم شکسته کشتی سیلاب چشم کیست