1 چه شد گردیدهام حیران، لبم خاموش میگردد شب وصلت در و دیوار چشم و گوش میگردد
2 مروتپروری عاجزنوازی اینچنین باید تحمل کیش میبیند تغافل کوش میگردد
3 چو مضمونی که در دل بگذرد نازکخیالان را سخن هردم به گرد آن لب خاموش میگردد
4 نه ساقی میشناسد نی صراحی نی قدح نی می دل دیوانه من خود به خود بیهوش میگردد
1 خرقه پوشی است خودنمایی نیست عشقبازی است میرزایی نیست
2 گل خورشید اگر به سر زده ای همچو خار برهنه پایی نیست
3 حال مجنون ز گرد مجنون پرس دور گردی است آشنایی نیست
4 خون دل جرعه جرعه نوشیدن کار رندی و پارسایی نیست
1 گریه بیقرار پیدا نیست نمک روزگار پیدا نیست
2 دیدم آیینه خانه دو جهان هیچکس غیر یار پیدا نیست
3 بسکه در دل گداختیم نفس خاک ما را غبار پیدا نیست
4 بینش ناقص که می گوید که نهان آشکار پیدا نیست
1 نشینم گوشه ای با خاطر ناشاد هر ساعت کنم دزدیده از دست دل خود داد هر ساعت
2 نگاهم را که محو جلوه های آتشین دارد که از خویش گدازد شعله فریاد هر ساعت
3 من آن صیدم که در صحرای وحشت می دود دایم تپد در سینه از قیدم دل صیاد هر ساعت
4 به جانان راز خود را یک به یک خاطر نشان کردم ز رنگ آمیزی آیینه بیداد هر ساعت
1 از رشک بلبلم دل حسرت نصیب نیست از صد هزار غنچه یکی خنده زیب نیست
2 از هر گلی چراغ به رنگی کشد گلاب پروانه خام مشغله چون عندلیب نیست
3 بیگانه خویش می شود از مشرب رسا الفت به هر کجا که نشیند غریب نیست
4 تأثیر ناله از دل آسوده می برند درکشوری که درد نباشد طبیب نیست
1 داری تمام عالم اگر آشنا یکی است از توست هر چه خواهی اگر مدعا یکی است
2 آیینه دار تفرقه باشد حضور دل صد جلوه بیش و ساغر گیتی نما یکی است
3 در آب و خاک میکده دل دویی مباد درد ته پیاله و صاف وفا یکی است
4 داریم قاتلی که ز یاد خرام او گرد خرابه دل و آب بقا یکی است
1 لطف سخن و تازگی لفظ و ادا هیچ بیتابی ما حیرت ما شکوه ما هیچ
2 از حال خود آیا چه دهم درد سر تو جز اینکه مکرر بنویسم دو سه جا هیچ
3 مضمون کتابت بود آشفته غبارم زنهار مپرسی دگر از باد صبا هیچ
4 گوشی که نباشد لب گویا چه سراید چون درد سخن نیست دگر زمزمه ها هیچ
1 گل هر ابر رنگین هوایی است دل هر قطره گلچین هوایی است
2 طراوت از طراوت می زند جوش لب هر موج تحسین هوایی است
3 سپندی سوزم از حیرت در این دشت که هر گردیش آیین هوایی است
4 نفس دزدیده تر کز هر گل صبح هوا در خواب شیرین هوایی است
1 فرزانگی در آتش غفلت سپند کیست دیوانگی شکار و رهایی کمند کیست
2 خاکم به باد رفت و غبارم ز جا نخاست معمار من طبیعت مشگل پسند کیست
3 رشک شبم در آتش پروانگی گداخت تا صبح عندلیب گل غنچه خندکیست
4 گردم ز بوی گل به هوا دام می کشد رعنا تذرو جلوه رعنا سمند کیست
1 آهم گرهگشاست مدد میتوان گرفت نومیدیم رساست رصد میتوان گرفت
2 از تیغ عشق خون مکافات میچکد داد وفا ز اهل حسد میتوان گرفت
3 تسلیم جوست خوی فراموشکار من جان میتوان سپرد و سند میتوان گرفت
4 دشت جنون قلمرو وحشی از نگاه اوست از آهوی رمیده بلد میتوان گرفت