جلوه حسن تو بس در صورت از اسیر شهرستانی غزل 396
1. جلوه حسن تو بس در صورت و معنی گرفت
می توان از گرد مجنون دامن لیلی گرفت
...
1. جلوه حسن تو بس در صورت و معنی گرفت
می توان از گرد مجنون دامن لیلی گرفت
...
1. آمد از ذوق تپیدن نفس از یادم رفت
نگهی کرد که صد ملتمس از یادم رفت
...
1. از پاک بینشی دل اهل نظر شکفت
این غنچه از طراوت آب گهر شکفت
...
1. داروی هوش و هوش ربایی خوشا دلت
آیینه ساز عربده هایی خوشا دلت
...
1. پرده چشم سمن پیراهنت
جای بوی پیرهن پیراهنت
...
1. ای چار رکن عالم خشتی ز بارگاهت
خورشید سرفرازی در سایه کلاهت
...
1. نگشته مست تو هرگز به هیچ در محتاج
مباد چشم و دل ما به یکدگر محتاج
...
1. مگشای پیش هر کس بار فسانه چون موج
بند زبان ندارند اهل زمانه چون موج
...
1. گه به درد و گه به داغ ما مپیچ
اینقدرها در سراغ ما مپیچ
...
1. لطف سخن و تازگی لفظ و ادا هیچ
بیتابی ما حیرت ما شکوه ما هیچ
...
1. بیند اگر ز گرد ره او رواج صبح
خورشید تکیه گه نکند تخت عاج صبح
...
1. آن میگساری شب و این دور باش صبح
شکر مدار شام کنم یا معاش صبح
...