گلستانی که هوای دل نومید از اسیر شهرستانی غزل 384
1. گلستانی که هوای دل نومید گرفت
باغبانش ثمر پیشرس از بید گرفت
...
1. گلستانی که هوای دل نومید گرفت
باغبانش ثمر پیشرس از بید گرفت
...
1. تا غمش در دلم قرار گرفت
برگ گل شعله در کنار گرفت
...
1. از قدش جلوه باز کام گرفت
هر قدم حیرتی به دام گرفت
...
1. آهم گرهگشاست مدد میتوان گرفت
نومیدیم رساست رصد میتوان گرفت
...
1. مشق گداز دل ز نفس میتوان گرفت
بوی گلاب شعله ز خس میتوان گرفت
...
1. ره بر امید بیشترک میتوان گرفت
پُر انتقامها ز فلک میتوان گرفت
...
1. هر دم ز گریه فیض نوی میتوان گرفت
سامان خرمنی ز جوی میتوان گرفت
...
1. لاله به کف جام دمیدن گرفت
سبزه سر زلف رسیدن گرفت
...
1. شرم رخت به دیده نقاب سمن گرفت
شوق لبت ز غنچه گلاب سخن گرفت
...
1. جایی که عقل دامن تدبیر می گرفت
دیوانه زلف حلقه زنجیر می گرفت
...
1. فرصت مجنون اگر دنبال محمل می گرفت
نقش پای ناقه صحرا در سلاسل می گرفت
...
1. گر عسس مال کسی از دزد معنی می گرفت
هر دل آیینه از دست تو حالی می گرفت
...