1 دشت جنون ز فتنه چشم تو دیده ای است هر موج اشک خیل غزال رمیده ای است
2 یک عمر در شکنجه امید بوده ایم هر ذره خاک ما دل منت گزیده ای است
3 چون خامه سر به راه طلب را دلیل نیست صحرا زجاده صفحه مسطر کشیده ای است
4 شور شراب پیر ز دنیا گذشته است گرد جنون جوان به منزل رسیده ای است
1 هر سر مویم ز افغان بلبل دیوانه ای است هر سر مژگانم از حسرت پر پروانه ای است
2 رفته ام از خویش پندارم ز یادش رفته ام عالم یکرنگی عاشق تماشاخانه ای است
3 بیخودم کیفیت گلزار عشق از من مپرس سایه هر برگ سبزش گوشه میخانه ای است
4 گاه مستم گاه مجنون گه در آتش گه در آب تا ابد گر گویم از نیرنگ عشق افسانه ای است
1 نظر به جوهر اصلی نه زشت مکتسبی است که عیب زاده تصحیف باده عنبی است
2 فزود کام دل ما ز نا امیدی ما فروغ گوهر عاشق زلال تشنه لبی است
3 شکست خاطر ما خانه زاد خاطر ماست گواه نسبت خارا و شیشه حلبی است
4 ز جوش آینه باده صاف می گردد کمال رتبه عاشق ز اوج بی ادبی است
1 خیال دام و قفس انتظار آزادی است به خون خویش تپیدن شکار آزادی است
2 شکار تشنه لبم جان فدای صیادی که دام حلقه او چشمه سار آزادی است
3 تپیدن دل و باد بهار و شوق سفر هزار عقده باطل به کار آزادی است
4 کدام عقده گشاید به ناخن پرواز گره به کار زدن پود و تار آزادی است
1 دارم دلی که آینه پیرای بیخودی است آهم گواه محضر دعوای بیخودی است
2 عالم به دور چشم تو میخانه گشته است چندانکه چشم کار کند جای بیخودی است
3 چون معنی کرشمه به لفظ آشنا مباد آگاهیی که حاصل سودای بیخودی است
4 قدر دلم بدان که چمنزاد وحشت است این قطره بازمانده مینای بیخودی است
1 دلم را صبح عید جانسپاری است که خورشید مرا وقت سواری است
2 ز بیم فتنه چشم سیاهی نگه در پرده چشمم حصاری است
3 ز چشم شیر دارد حلقه دام نگاهش گرچه آهوی شکاری است
4 دل دیوانه ما سخت جانی است که از فرهاد و مجنون یادگاری است
1 از خوی تو عالم چمن شعله نگاری است هر دود دل سوخته بویی ز بهاری است
2 پیداست دلی هر طرف از شبنم اشکی رنگین چمن گریه ما آیینه زاری است
3 تاج زر و خفتان گل ارزانی گلشن چون شعله کله گوشه ما سایه خاری است
4 بیهوشی ما درگرو جام و سبو نیست کیفیت منصور از این باده خماری است
1 هر عارض افروخته مشاطه نازی است هر جنبش مژگان چمن آرای نیازی است
2 گلزار نسب نامه یاران عزیز است هر فاخته محمودی و هر سرو ایازی است
3 یک یک ورق صفحه ایجاد گشودیم هر صفحه بیکارتر آیینه رازی است
4 از آتش و آبم نفریبد گل و شبنم خضر ره من جلوه نظاره گدازی است
1 دل آواره مستمندکسی است دیده جولانگه سمند کسی است
2 سرو با اینهمه سرافرازی سایه قامت بلند کسی است
3 نشکند از هجوم لشکر غم که طلسم دلم به بند کسی است
4 در غم عشق کام تلخ مرا ساغر باده زهرخند کسی است
1 دلی دارم که مست جام ساقی است سرم سودا پرست نام ساقی است
2 گرفتاری به کامم چون نباشد حریفان موج ساغر دام ساقی است
3 دماغ از بیدماغی می رسانیم شراب تلخ ما دشنام ساقی است
4 جدا هر ذره ای را می پرستیم مگر خورشید درد جام ساقی است