1 هر چند بهشت دلنشین است از کوی تو یک گل زمین است
2 چون شکر شکست دل نگویم صد گنج به زیر این نگین است
3 عشق تو بهار یک چمن نیست شوقم به هزار جا رهین است
4 شرمنده منت که باشم چشم تو کرشمه آفرین است
1 نی همین نقش پی شوق جنون پیما دل است شبنم خاری که می بینی در این صحرا دل است
2 جای حاصل آرزوی تشنه خرمن کرده ایم قطره باران ابر ناامیدی ها دل است
3 با هجوم آرزو شوق سبکرو چون کند از سرشکم قطره تا گوهر در این دریا دل است
4 ترک مطلب با دو عالم آرزو خوش کرده ایم اختیار کیسه پردازان سودا با دل است
1 جمعیت جهان ز پریشانی من است تعمیر این خرابه ز ویرانی من است
2 هوش از سرم نظاره روی تو برده است آیینه داغ منصب حیرانی من است
3 منت دگر ز چاک گریبان نمی کشم بوی بهار خلعت عریانی من است
4 زخم فراق هم شده ناسور و زنده ام تیغ وفا خجل ز گرانجانی من است
1 رنجی که چشم شب پره از نور دیده است زخم دلم ز مرهم کافور دیده است
2 کی دار حقشناس فراموش می کند آن سرگذشتگی که زمنصور دیده است
3 آسایشی که دیده ام از خواب بی رخت بیمار عشق در شب دیجور دیده است
4 شبها به روز آمد و آن راه طی نشد شوقم چو موسی آتشی از دور دیده است
1 چو نیست قدر وفا طاقت جفا عبث است ادب به کار نمی آید و حیا عبث است
2 بهار عمر خزان کردم و ندانستم که عهد با گل و پیوند با صبا عبث است
3 کسی به این همه بیگانگی چه چاره کند گرفتم اینکه شدم با تو آشنا عبث است
4 دلی به یاد تو خوش می کنیم و می دانیم که رام کس نشوی آرزوی ما عبث است
1 هر سر مویم ز افغان بلبل دیوانه ای است هر سر مژگانم از حسرت پر پروانه ای است
2 رفته ام از خویش پندارم ز یادش رفته ام عالم یکرنگی عاشق تماشاخانه ای است
3 بیخودم کیفیت گلزار عشق از من مپرس سایه هر برگ سبزش گوشه میخانه ای است
4 گاه مستم گاه مجنون گه در آتش گه در آب تا ابد گر گویم از نیرنگ عشق افسانه ای است
1 از خوی تو عالم چمن شعله نگاری است هر دود دل سوخته بویی ز بهاری است
2 پیداست دلی هر طرف از شبنم اشکی رنگین چمن گریه ما آیینه زاری است
3 تاج زر و خفتان گل ارزانی گلشن چون شعله کله گوشه ما سایه خاری است
4 بیهوشی ما درگرو جام و سبو نیست کیفیت منصور از این باده خماری است
1 به عالم حکم اشک ما روان است زمین آیینه دار آسمان است
2 سرایتهاست با این چهره زرد گل سیراب اشکم زعفران است
3 چها گل می کند در عشقبازی بهارش دست پرورد خزان است
4 چرا رنگین نسازد انجمن را کدوی باده پیر دلجوان است
1 زعشق مرتبه حسن دلنشین پیداست زشیشه جوهر این آب آتشین پیداست
2 مخورفریب زشیرین لبان زیرنقاب نشان آبله روی انگبین پیداست
3 غمت نهان زکه دارم که همچو قبله نما تپیدن دل ازآیینه جبین پیداست
4 نهفته درلب خاموش حرص طول امل نشان جاده زهمواری زمین پیداست
1 موم شمع کشته از دل چون شد آهن بهتر است خانه زاد شوخ از فرزند بودن بهتر است
2 برق تازان را غبار اینجا حصار آهن است گر شوی در نیستی پنهان ز جوشن بهتر است
3 بهتر از صد دل وفای تازه یک جو از قدیم جمله عالم دوست باش آن دوست دشمن بهتر است؟
4 روی آسایش نبیند دست از دست سنان پیچ و تاب مار از تار فلاخن بهتر است؟