1 تماشاگاه دل چشم سیاه است که هر زخم نگاهش عیدگاه است
2 ز شرم بی زبانی بر تن من سر هر مو زیان عذر خواه است
3 چرا مستغنی از عالم نباشد غمت را چون دل من دستگاه است
4 ز راهم کی برد هر نقش پایی نگاهم سر به راه شاهراه است
1 بهر پابوس تو از خاکم غباری برنخاست از گل بخت من اقبال زمین هم کوته است
2 نیست تنها دست من کوتاه از دامان داغ بهر پنهان کردن داغ آستین هم کوته است
3 گر پریشان شد ز پیچ و تاب این درهم مباش از خم آن جعد مشکین دست چین هم کوته است
4 چون عنان کی دست او بوسم که مانند رکاب دست امید من از دامان زین هم کوته است
1 آتش نسبی از نفسم ظاهر و پیداست صد رنگ گل از خار و خسم ظاهر و پیداست
2 ای خضر بیابان محبت مددی های گم گشته رهی از جرسم ظاهر و پیداست
3 روی تو درآغوش خیالم گل خندان گلدسته خلد از نفسم ظاهر و پیداست
4 پنهان نتوان داشت زکس راز محبت یادت زخیال هوسم ظاهر و پیداست
1 دلم از یاد تو خندان شده است شبم از صبح چراغان شده است
2 جگر صبر گدازد دندان جان فشانی است که آسان شده است
3 جلوه ای داد غبارم بر باد چقدر بوی گل ارزان شده است
4 حسن را بوده زکاتی زین بیش دل پریشان پریشان شده است
1 آتش زدی به لاله، عذار اینچنین خوش است گل گل شدی ز باده، بهار اینچنین خوش است
2 بی او تمام وصلم و با او تمام هجر الفت میان عاشق و یار اینچنین خوش است
3 سیماب باج می دهم و بیخودی خراج صبر اینچنین خوش است و قرار اینچنین خوش است
4 گردش به بوی گل سبق جلوه می دهد دل صیدگاه او که سوار اینچنین خوش است
1 توفیق زاده نظر پاک من دل است شمع چمن فریب سر خاک من دل است
2 از ترکتاز شعله قدان بیش از این مپرس چیزی که مانده از خس و خاشاک من دل است
3 باغ من است و چشم من است و چراغ من صهبای من پیاله من،تاک من دل است
4 هر اضطرابش آینه جان عالمی است خورشید و ماه و انجم و افلاک من دل است
1 کی در صفا چو تیغ تواش سینه روشن است بی جوهری ز چهره آیینه روشن است
2 از فیض آب گوهر پیکان تیر او در بحر عشق چون صدفم سینه روشن است
3 غم نیست گر به روی تو گاهی کند نگاه چون آفتاب کوری آیینه روشن ا ست
4 زاهد خیال شیشه می کرد وکور شد آه که مرا که در شب آدینه روشن است؟
1 قطع نظر جزای دل بدگمان خوش است تیغ نهان گداز طراز میان خوش است
2 اکسیر آبروست سفر در رکاب عشق پرواز گوهر از صدف آشیان خوش است
3 آخر دچار تیر تو شد استخوان من بال هما گشادن بال کمان خوش است
4 گل گل شکفته مجلس نیرنگ روزگار تا هست حرف صافدلی در میان خوش است
1 هر نفس جزو پریشان کتاب دیگر است هر خراش سینه بیت انتخاب دیگر است
2 دشت را دریا کند اشک نفس دزدیدگان نقش هر پایی در این دریا حباب دیگر است
3 ما فلک سیریم از ما دوری منزل مپرس جلوه ریگ روان تعبیر خواب دیگر است
4 تا نسیمی هست از گلزار بیرون کی روند بهر مستان بوی گل دود کباب دیگر است
1 پیش او اظهار غمهای نهانی مشکل است همزبانی با زبان بیزبانی مشکل است
2 زندگی تلخ است بی پیمانه سرشار عشق تلخکامی تا نباشد کامرانی مشکل است
3 گر نیابد در خیالش دل حیات جاودان خضر اگر باشیم بر ما زندگانی مشکل است
4 ساغر دل از نگاهی چشمه سیماب شد بعد از این در عشق لاف سخت جانی مشکل است